درباره كتاب «تئاتر و اضطراب بشر» نوشته پير امهتوشار
متنهاي نمايشي بهجامانده
آزاده شاهميري
بشر براي فائق آمدن بر اضطراب و ترس خود به تئاتر روي آورده و اين تمايل از يونان باستان تا به امروز اصليترين انگيزه انسان براي مشاركت جستن در فعاليتي تئاتري بوده است. توشار براي تشريح اين دعوي نمونههايي از قديميترين متنهاي نمايشي بهجامانده از شرق و نخستين آثار تغزلي و كلاسيكهاي يونان باستان را تا تئاتر برشت و تئاتر معاصر فرانسه مورد مطالعه قرار ميدهد و با وامگيري از برخي جنبههاي روانشناسي يونگ، بشر را در پيكاري مداوم با سرنوشت و چارچوب محتومي كه در آن گرفتار وحشت و سرگشتگي است، مييابد. او عواطف انساني را همواره در رابطهاي تنگاتنگ با رويداد تئاتري دانسته و چنگ زدن انسان به تئاتر را در حكم تقلاي او براي فراچنگ آوردن آزادي و تجربه تزكيه نفس قلمداد ميكند. به باور توشار نويسندگان متقدم به منظور غلبه بر قدرت اضطرابآور خدايان و گاه با هدف تزريق بارقههايي از اميد به روح انسان در بند، نمايشنامهها اعم از تراژدي يا كمدي را به نگارش درآوردهاند. او دلهرهاي را كه انسان امروز با آن دست به گريبان است از تشويش انسان دوران باستان يا مسيحي عصر صدر مسيحيت متفاوت ميداند و به باور او درست به همين دليل است كه تئاتر در هر دوره و نسبت به محيطهاي مختلف جغرافيايي جلوههايي متنوع و تاثيراتي متمايز دارد و به اين ترتيب بازنمود اضطراب در هر دوره نشاتگرفته از شرايط و ويژگيهاي خاص آن عصر است. براي مثال بيم از طرد شدن از قلمرو پروردگار و خارج شدن از مركز توجه او مهمترين موضوع طرحشده در نمايشنامههاي دوران مسيحيت است، در حالي كه در عصر رمانتيسم اضطراب، احساس عدم ثبات اخلاقي، فكري و مذهبي قلمداد شده؛ احساسي كه در اعماق فكر و روح مردم ريشه دوانده است. در ادامه اضطراب در آثار شكسپير به درونمايهاي مهم و چهبسا اصلي بدل ميشود. قهرمانان شكسپير از هملت تا مكبث، شاهلير و اتللو زير شكنجه اضطراب و ترديدي دروني به موجوداتي فاقد اعتدال نفس بدل ميشوند و ثبات فكري خود را از دست ميدهند. طرح موضوع دلهره و تشويش در آثار ويليام شكسپير از فرازهاي بحث توشار است كه متاسفانه مفصل و مبسوط پرداخت نميشود. به نظر ميرسد توشار در مقام محقق و نويسندهاي فرانسوي با مورد مداقه قرار دادن كورني و به ويژه راسين، رقباي فرانسوي شكسپير، ترجيح ميدهد مطالعه خود را به ويژه در عصرهاي متاخرتر بيشتر بر نمونههاي تحقيقي فرانسوي معطوف كند.
در مسير تحقيقاتي كه توشار مشخص ميكند تئاتر سده بيستم با تكيه بر دردها و تشويشهاي انسان معاصر منادي اندوه بيتكيهگاهي و رهاشدگي بشر عصر حاضر است كه با از سرگذراندن جنگهاي جهاني و رخداد بيسابقه انفجار اتمي هيروشيما، هراس و اضطرابي بيمثال را تجربه كرده است. اين ترس عيني و عجيب كه از پس سالها حكومت خشونت و خفقان بر اروپا گسترش يافت در آثار آداموف، يونسكو و بكت قابل شناسايي است.
«تئاتر و اضطراب بشر» ايدهاي درخشان و كمنظير دارد. اگرچه با فاصلهاي هنگفت از كتاب «تناول خدايان: تفسيري بر تراژديهاي يونان باستان» نوشته يان كات ايستاده است، ميتوان آن را در دسته چنين آثاري قرار داد. او در تحليل نمونههاي منتخب خود از نمايشنامههاي متقدم شرقي، يونان باستان و دوره مسيحيت موفق عمل ميكند، اما هرچه پيشتر ميآيد پافشاري گاه پنهان او بر انتخاب آثاري از حوزه ادبيات دراماتيك فرانسه عرصه تحليل او را تنگتر ميكند و امكاناتي متنوعتر را از او ميستاند، تا جايي كه گاه از موضوع اصلي كتاب فاصله ميگيرد و مدخلهايي ديگر را ميگشايد. او در مبحث روانكاوي به يونگ بسنده ميكند، اگرچه به فرويد نيز نقب ميزند و اساساً براي كتاب خود نام ديگر «تئاتر قبل از فرويد» را پيشنهاد ميدهد، اما در تحليل موضوع تا آنجا كه نيازش مرتفع شود به بحث روانكاوي رجوع ميكند. توشار در حقيقت خود را به حركت در درون نظريه مقيد نميكند و به فراخور جنبههايي جامعهشناختي و مردمشناختي را نيز به تحليل خود ميافزايد.
بعدالتحرير:
پير امهتوشار را بيشتر به واسطه سمت مديريتي او در تئاتر «كمدي فرانسز» و رياست «مركز ملي هنرهاي نمايشي» فرانسه ميشناسند. به ويژه آنكه او در دوره ششساله مديريت خود توانست «كمدي فرانسز» را از انقياد سياستبازان وزارت فرهنگ فرانسه برهاند و بسياري از هنرمندان تئاتر را به طور رسمي استخدام كند. او در دوره شكوفاي مديريت خود دو مركز هنري مهم، «تئاتر ملي جوانان» و «كانون ملي اشاعه هنر» را بنياد نهاد و در سالهاي پس از جنگ سببساز ترقي تئاتر در فرانسه شد. او سالها مديريت مجله تئاتري ميزانسن را برعهده داشت و با انتشار كتاب «ديونيزوس» در سال 1938 به شهرت رسيد. توشار نمونهاي بسيار درخور از مديران تئاتري است كه با تكيه بر دانش وسيع و شناخت عميق خود از هنر تئاتر توانست در جايگاه مدير خوش بدرخشد و در مسير پيشرفت و توسعه تئاتر گام بردارد.
0 نظر:
ارسال یک نظر