درباره «دسامبر رئيس دانشگاه» نوشته سال بلو *
پايان روياي امريكايي
فرناز معيريان
۱- «سال بلو» يهودي- روسيزاده، متولد «لانشين» كبك كانادا. در 9سالگي به همراه والدينش به شيكاگو نقل مكان كرد. شيكاگو؛ شهري كه «بلو» از آن به دنياي كوچك و مجموعهاي از بدترين و بهترين شهرهاي مدرن و صنعتي امريكا ياد ميكرد.
شيكاگو براي «بلو» همانند «دوبلين» براي «جويس» بسيار حياتي بود و او هميشه با جملاتي حاكي از اشتياق از آن ياد ميكرد؛ مكان فرود ايدهها. شيكاگو نه مكان جغرافيايي مشخص بلكه فضايي است مملو از شكافهاي ايجاد و سركوب.
«بلو» در كسوت يكي از استادان دانشگاه شيكاگو، كشور را با ديدي نقادانه زير نظر گرفت و حس تشويش و ناآرامي روحي از مشاهدات خود مبني بر افزايش جرم و بزه برخاسته از طبقات پايين اجتماعي و افت ضوابط علمي را به شكستگرايي پروژه آزاديخواهانه تعبير كرد؛ پايان روياي امريكايي.
بهترين اثر «بلو» كه او را به صدر پرفروشهاي امريكا رساند «هرتزوگ» است. «هرتزوگ» قهرمان درمانده و افسرده، استاد دانشگاه و نويسنده كتاب «مكتب هنري رمانتيك مسيحيت» است كه نميخواهد واقعيت روزمره را آنگونه كه هست بپذيرد. او خيانت همسر و نزديكترين دوستش را نه در روابط ساده زندگي اجتماعي كه در قواعد و دستورالعملهاي علمي جستوجو ميكند. او با نوشتن نامههايي دست به دامن دوستان، خويشاوندان، نيچه و نهايتاً خدا ميشود؛ لحظهاي كه مخاطب درك ميكند علم و دانش قهرمان هم ياريرسان او نيست. «بلو» در اين رمان جامعه علمي امريكا را كه به ماشينهاي سخنگو بدل شدهاند و صرفاً در دنياي كتابها و مفاهيم ميزيند به سخره ميگيرد.
«بلو» را ميتوان سازنده شخصيتهاي منفعل، وانهاده و زودرنج ناميد؛ نويسندهاي كه در پرونده ادبياش يك جايزه «پوليتزر» و يك «نوبل ادبي» به چشم ميخورد.
۲- روماني؛ بيمارستان حزب، مكان شروع «دسامبر رئيس دانشكده»: رماني كه در آغاز با خشونت تمام جوامع سرد و بيروح، اروپاي شرقي را به تصوير ميكشد. مادري در حال مرگ است بدون حس ادراك و دختري كه سالهاست ترك وطن كرده تا آزادي را در دنيايي ديگر تجربه كند، حتي نميتواند به ملاقات مادر برود مگر با اجازه رسمي از سرهنگ مسوول بيمارستان؛ «سرهنگ» كه نماينده حزب است. نويسنده با جزييات تمام فضاها و چارچوب و اصول بوروكراتيك اين جوامع را به تصوير ميكشد. داستان از دريچه چشم «كورد» رئيس امريكايي يك دانشكده كه همسر «مينا»ست- دختري كه مادرش در حال مرگ است- روايت ميشود؛ غريبههايي كه احتمال دستگير شدن آنها تنها به واسطه غريبه بودن محتمل است. وحشت و خشونت جامعه در متن با ضرباهنگي تند بر صورت خواننده نواخته ميشود.
«... اينجا مردي ]كورد[ كه صورتش به خاطر طاسي بزرگتر مينمود، با ذهني پيچيده و تمايلي مبهم و شايد روياگون اين گفتوگو را پي ميگرفت. بعيد بود كه سرهنگ پليس مخفي كمونيست چنين مردي را جدي بگيرد. او فقط يك امريكايي بود و بس. رئيس مشتي دانشجو در ميانه كشور... سرهنگ اصرار داشت ثابت كند اينگونه ملاحظات جنبي برايش اهميت چنداني ندارند.»
مادر ميميرد و زن و شوهر (مينا و كورد) در پي اجراي مراسم و سپس به دنبال راهي براي خارج كردن ارثيهاي هستند كه مادر دور از چشم ماموران حزب براي دخترش جمع كره بود. «كورد» به دنبال يافتن يك آشنا دوست دوران نوجوانياش، «ديوئي اسپنگلر» را پيدا ميكند؛ شروع داستان رشد و ترقي اين دو. «كورد» در خانوادهاي مرفه مراحل ترقي را طي كرده و «ديوئي» در فقر مطلق بزرگ شده. «ديوئي» نماينده آرمان فرصتهاي برابر است؛ ترقي به شيوه امريكايي.
يك خودساخته كه از هر فرصتي براي طعنه زدن به دوست ديرينهاش استفاده ميكند: «اسپنگلر گفت:... تقصير تو نبود كه پدرت يك هتلدار چاقالويي بود كه پشت ماشين پكارد مينشست و عضو كلوپ بود. يه چيزي كه يادمه اينه كه تو من رو بردي پيش دندونپزشك خونوادگيتون و اون به حساب شما دندوناي من رو معالجه كرد...»
«ديوئي» در مقام يك خبرنگار حرفهاي با «كورد» برخورد ميكند و در زماني كه «كورد» فكرش را هم نميكند با مطالب چاپشدهاي مواجه ميشود كه روزي با دوستش به عنوان درد دل مطرح كرده بود. خشونت كاري امريكايي به اوج ميرسد؛ قبل از هر چيز كار اهميت دارد و نه هيچ چيز ديگري. «تو چرا اينقدر صريح باهاش حرف زدي؟- كل مساله همينه- داشتن كسي كه بشه باهاش حرف زد. راستش يه لحظه حتي به نظرم اومد كه ديوئي داره باهام مصاحبه ميكنه. اما فكر ميكردم اين لحنش فقط يه عادت حرفهايه و بس.»
«كورد» آزرده از كمونيسم و دلسرد از امريكاي مرفه است؛ امريكايي كه از نظر او نخبگانش براي ستايش افتخارات هيچ مبارزهاي نكردهاند. «حال باد از جانب شمال ميوزد، همراه با باران و امواج پرتلاطم.»
۳- بعد از خواندن «دسامبر رئيس دانشكده» مخاطب در فضاي ناخوشايندي رها ميشود زيرا پس از شروعي تند و ضرباهنگي شلاقگونه كه نقدهاي تندي به كمونيسم روسي حاكم بر بلوك شرق در خود دارد داستان يكباره وارد روزمرگي امريكايي ميشود. «كورد» تنها به نقد جامعه دانشگاهي و رسانهها بسنده ميكند آن هم نه نقد بر سازنده، صرفاً نقد منفعل و اخته؛ نقدي كه قرار نيست خراب كند و از نو بسازد، نقدي نه به مثابه ساطور قصابي بلكه تنها دربردارنده سويه مبتذلي از اومانيسم.
داستان در دام زيادهگويي، توصيفات و ديالوگهاي خستهكننده ميافتد. فصول زياد موجب تكراري شدن روايت ميشود. داستان شكافهايي ايجاد ميكند اما هيچ جا اين شكافها منجر به ايجاد مازاد نميشود. شخصيتها در خلاء مطلقاند و اين خلأ از جنس آن فقدان «لاكاني» نيست كه منجر به سوژگي ميشود؛ انفعال دائم. «محققاني كه قرار بود نماينده عظمت ديرين باشند در اين راه هيچ مبارزهاي نكردند. آنها در برابر پوچي و خلاء عظيم تسليم شدند.»
* دسامبر رئيس دانشگاه / نويسنده: سال بلو /ترجمه: سهيل سمي/ نشر: ققنوس / چاپ اول: ۱۳۸۹/ قيمت: ۶۵۰۰ تومان
0 نظر:
ارسال یک نظر