خاطرات فراوانی برایمان گذاشت

خاطرات فراواني برايمان گذاشت

بهمن فرمان‌آرا

يكشنبه عصر روز شانزدهم خرداد به‌ مناسبت دهمين سالگرد درگذشت هوشنگ گلشيري بر سر مزار او جمع شديم كه گلي بگذاريم، شمعي روشن كنيم و فاتحه‌اي بخوانيم. غير از فرزانه طاهري همسرش،‌ باربد پسرش و چهار دوست خانوادگي كسي ديگر براي اين روز بر سر مزارش نيامد. مي‌دانم كه شرايط سخت است و همه سردرگريبان دارند. دلم مي‌خواست دست‌كم شاگردانش كه تعداد قابل ‌ملاحظه‌اي‌شان از نويسندگان برجسته ادبيات معاصر هستند، ‌مي‌آمدند؛ ولي ديري است كه قبول كرده‌ايم كه ديگر دل نبايد بخواهد. در اين ميان به‌مناسبت همين سالگردي كه كسي بر سر مزارش نيامد قرار است ويژه‌نامه‌اي در بيايد و از من خواسته شده كه خاطره‌اي از اين دوست قديمي بنويسم. لذا اين خاطره را براي آنهايي كه قبلاً نشنيده‌اند مي‌نويسم. هوشنگ تعريف مي‌كرد كه يك شب به اتفاق نجفي،‌ حقوقي و مختاريان در كافه تيكران جلفا بوديم و بسيار خوش گذشته بود. نمي‌دانم چرا هنگام خداحافظي براي من اين توهم پيش آمد كه اگر من اول از اين دوستان جدا شوم حتماً آنها پشت سرم غيبت خواهند كرد. من‌هم براي اينكه نگذارم اقلاً آن‌شب اين اتفاق بيفتد يك‌يك دوستان را به‌خانه‌شان رساندم و بعد به‌خانه خودمان رفتم. خلاصه ديشب به ‌طور پيچيده‌اي به ‌منزل رفتم.

يادش بخير. در دوستي صادق بود، در پيگيري آرمان‌هايش سمج و در مهرباني بسيار سخاوتمند. ولي به هر جهت در جمع آدم پيچيده‌اي بود. به همين دليل خاطرات فراواني برايمان به‌ جا گذاشت.

0 نظر:

ارسال یک نظر