خوب و بد یا سود و زیان

درباره «فایده‌گرایی» جان استورات ميل با ترجمه مرتضي مرديها

خوب و بد يا سود و زيان

كسري حاتم پور

پژوهش در اخلاق و ساخت نظام اخلاقي فلسفي يكي از سازه‌هاي اصلي دستگاه فلسفي فيلسوفان به شمار مي‌رود كه مي‌توان آن را نتيجه‌ و هدف عملي دستگاه ايشان نيز دانست. حال اگر بنيان و شالوده دستگاه‌ها و نظام‌هاي فلسفي را شناخت‌شناسي فيلسوفان بدانيم فهم اين امر آسان‌تر مي‌شود كه چرا از دل تجربه‌باوري فيلسوفان انگليسي نظام اخلاقي فايده‌گرايي سر برمي‌آورد. فايده‌گرايي ريشه در اين امر دارد كه خير چيزي نيست جز آنچه آدمي مي‌خواهد و مي‌پسندد و شر چيزي نيست جز آنچه آدمي از آن بيزار و گريزان است. البته با اين تفاوت كه در فايده‌گرايي اين تجربه‌پسند و ناپسند شخصي به سود و زيان جمعي بدل مي‌شود، يعني ارزشگذاري هر عملي تنها بستگي به پيامدهاي آن در كاهش و افزايش شادي و كاميابي جامعه دارد. اما گويي اين ساده‌گويي و آسان‌فهمي فايده‌گرايي سبب مخالفت كساني شده است كه تبيين جهان اخلاقي را دشوارتر از اين نظريه عامه‌پسند مي‌پندارند. در نگاه ايشان گسترش اين ديدگاه برابر با چيرگي آدميزادگان لذت‌جو و برچيدگي بساط اخلاق است چراكه تمناي دائمي لذات روح همبستگي و فداكاري اجتماعي را مي‌‌ميراند و جامعه را به آوردگاه جنگي همه عليه همه بدل مي‌كند. اما فايده‌گرايان اين انتقادها را نمي‌پذيرند و در نخستين پاسخ فايده‌گرايي را نه مكتبي براي توصيه‌هاي اخلاقي كه محملي براي توصيف روحيات انساني مي‌خوانند، يعني فايده‌گرايي روايتي تجربي و روانشناسانه است كه علل رفتار انساني را مي‌نماياند. فايده‌گرايي مي‌كوشد تا انسان راستين را در تبيين زندگي اجتماعي نفراموشد و به بهانه بزرگداشت عقل، ميلش را سركوب نكند.

در بررسي سير پيشرفت فايده‌گرايي به گزاره‌هايي مهم برمي‌خوريم كه اصول اين نظريه را نيز مي‌نمايند. نخست سخن ماندويل است كه سيئات فردي را حسنات جمعي مي‌خواند، احوال نفساني‌اي چون خودخواهي و سودجويي بي‌شك از فضايل جمعي‌اند. دوم گفته هيوم است كه عقل را ناتوان‌تر از آن مي‌داند كه بدون كمك يا خلاف خواسته ميل رانه‌اي براي حركت اخلاقي باشد و سوم روايت بنتام است كه به هيچ‌روي پيامد فايده‌گرايي را خودخواهي فردي و خشونت جمعي نمي‌بيند. (ب‌ن: مقدمه دكتر مرديها) جست‌وجوي فايده و درخواست لذت خوي غريزي آدمي است كه البته مي‌تواند با رشد عقل همراه شود و نظام اخلاقي‌اي‌ را برسازد كه سودمندي جامعه انساني را پيش چشم داشته باشد. سنجش لذات انساني در اين نظريه به نابودي اخلاق نمي‌انجامد زيرا اگرچه حتي فضيلت اموري مانند خيرخواهي و عدالت هم بر سودمندي‌شان استوار مي‌شود اما اين به معناي نابودي آنها نيست. اگر عدالت سودي به حال آدميزادگان نداشت هيچ‌گاه نيك شمرده نمي‌شد. هيوم در پژوهش در مبادي اخلاق مي‌گويد: «هرچه كه به سعادت جامعه كمك مي‌كند في‌نفسه موردپسند و مايه خشنودي است. اين مبدأ تا اندازه زيادي منشاء اخلاق را توضيح مي‌دهد. وقتي چنين امر بديهي و طبيعي‌اي وجود دارد چه نيازي به جست‌وجوي نظام‌هاي مبهم و پيچيده اخلاقي داريم؟»

بهانه اين نوشتار بررسي كوتاه كتاب فايده‌گرايي جان استوارت ميل است كه دكتر مرتضي مرديها آن را به فارسي برگردانده‌اند. فايده‌گرايي را انجيل يا كتاب مقدس استوارت ميل دانسته‌اند كه مبناي ديگر كارهاي او است. پرسش‌هاي اساسي ميل در اين كتاب چيستي خوشبختي، چگونگي زندگي اخلاقي و ارتباط ميان خوشبختي و زندگي اخلاقي است كه در پاسخ خوشبختي را لذت و اخلاق را افزايش لذت مي‌خواند و ربط‌شان در اين است كه جست‌وجوي لذت اگر دقيق و خردمندانه باشد به خوشبختي همگاني مي‌انجامد كه همان اخلاق است. كتاب پنج فصل اصلي دارد كه مترجم نيز بخشي را براي توضيح بيشتر مطلب به آن افزوده است. در نخستين فصل كه ملاحظات كلي نام دارد ميل توضيحاتي كوتاه در فلسفه اخلاق و مكاتب مهم اخلاقي پيش مي‌نهد. در فصل دوم يا «فايده‌باوري چيست؟» ميل به تعريف دقيق و موشكافانه از اين مكتب مي‌پردازد و در پي نماياندن آن است كه بيشتر مخالفت‌ها با اين نظريه ريشه در برداشت‌هاي نادرست دارد. او در اين فصل از لذت فكري در برابر لذت جسماني سخن مي‌گويد و اينكه لذت‌هاي فكري فراتر و برتر هستند و از اين رو شايسته توجه بيشتر. اخلاق فايده‌گرا در نگاه ميل «مجموعه قواعد و مقررات هدايت رفتار آدمي است كه زندگي‌اي تا حد ممكن فارغ از درد و رنج و سرشار از خوشي را فراهم مي‌آورد». در سومين فصل به چرايي الزام‌آور بودن قانون اخلاقي‌اش مي‌پردازد و سخن از الزامات بيروني و دروني مي‌گويد. الزام بيروني همان خوف و رجا نسبت به مردم و خداست و الزام دروني رنجش وجدان است كه در پي نقض تكليف عارض مي‌شود. در فصل چهارم دلايل فايده‌گرايي را برمي‌‌رسد و در آخرين فصل از ربط ميان عدالت و فايده مي‌گويد. آقاي مرديها در بخش پاياني توضيحي نسبتاً مفصل در باب فايده‌گرايي و ديدگاه منتقدان آن مي‌افزايد و هدف خود را چنين بيان مي‌كند: «مقصودم بيشتر تحليل فايده‌باوري و برخي مهم‌ترين نقدهاي آن و دفاع از اين نظريه و از استوارت ميل و گاهي هم نقد او و ارائه تفسيري از نظريه او بوده است كه شايد بيشتر به كار زندگي بيايد تا فلسفه.»

0 نظر:

ارسال یک نظر