ملاحظاتي درباره ترجمه كتاب ديباچهاي بر فقه اسلامي نوشته يوزف شاخت
در ستایش ویراستاری
كامران باقي
اثر «كلاسيك» شاخت درباره فقه اسلامي را آقاي اسدالله نوري به فارسي ترجمه و انتشارات هرمس چاپ كرده است. ترجمه كتاب بد نيست ولي خالي از اشكالاتي هم نيست. نقص اولش اين است كه انشاي فارسي خوبي ندارد و اين ظاهراً از آنجا است كه مترجم در ايران زندگي نميكرده و فارسينويسي را خوب نميدانسته. كاهلي ناشر است كه در طول اين چهار سال كه كتاب در اختيارش بوده (اگر از تاريخ مقدمه مترجم داوري كنيم) آن را به دست يك ويراستار فارسيبلد نداده. اغلاط چاپي هم در كتاب هست. بعضي را در يك «غلطنامه» آوردهاند و تصحيح كردهاند، بعضي هم به حال خود رها شده مثلاً «معتزله» در يكجا «متعزله» ضبط شده و نام مولف در مقدمه «شناخت» آمده و از اين قبيل. سجاوندي كتاب هم چنان كه معمول نشر ايران است، خراب است. گاه حتي معنا را به هم ميزند. يك نمونه را من ذكر ميكنم، نمونههاي ديگر از اين دست هم در كتاب هست. در صفحه 53 در ضمن بحث درباره «بينام» (آنونيم) بودن بعضي آراي فقهي يا بينشان بودن علمايي كه بر سر فلان راي فقهي اجماع كردهاند و درباره آرايي كه به ابراهيم نخعي نسبت دادهاند ميگويد: «... اگرچه اين مجموعه از آراي ابتدايي فقهي ربط چنداني به معدود نظراتي كه صدور آنها از نخعي، تاريخي مسلم است ندارد.» ويرگولي كه بعد از نخعي آمده كار را خراب كرده و معلوم است اين كار مترجم نيست، كار ويراستار فارسي است. متن اصلي ميگويد: historical Nakh’ai، يعني آن نخعي (ابراهيم نخعي) كه ما در تاريخ ميشناسيم.
كتاب جاافتادگي هم دارد مثلاً در صفحه 22 فارسي (= 8 متن اصلي) يك سطر جا افتاده است. بحث بر سر آن است كه اصطلاحات كهن اغلب در فقه اسلامي معنايشان دچار تغيير شده يا در معناي محدودتري به كار رفتهاند يا حتي معنايي به كلي متفاوت به خود گرفتهاند، مانند «اَجر» و «رهن»، يا ارتباطشان را با كارهاي نمادين (سمبليك) گذشته از دست دادهاند، مانند صفقه. از «مانند» تا «از دست دادهاند» جاافتاده و همين جاافتادگي باعث شده مطلب به كلي تغيير كند.
ضبط اعلام هم گاهي غلط است مثلاً در صفحه 85 به جاي «مُزَني»، يعني اسماعيل بن يحيي مُزَني، شاگرد شافعي، «موزاني» آمده؛ در صفحه 53 بهجاي سعيدبن مسيب، سعيدبن مصيب آمده. عجيب است كه در فارسي غالب نويسندگان اين نام را مصيب مينويسد. در همان صفحه زيد بن ثابت، زياد بن ثابت ضبط شده كه بايد غلط چاپي باشد. در صفحه 92 بهجاي «مُرابطين» كه سلسلهاي هستند در شمال آفريقا، «المراويد» آمده و مانند اينها.
جز ضبط اعلام بعضي كلمات ديگر هم اشتباه ضبط شدهاند مثلاً در صفحه 22 مولف كه عادت دارد همه اصطلاحات را با خط عربي يا فارسي ضبط كند، يك اصطلاح را همين طور به خط آوانگار لاتين رها كرده، ظاهراً چون نتوانسته صورت عربي آن را حدس بزند. بحث از اصطلاحات حقوقي عربي دخيل از يوناني و لاتين است و مولف ميگويد لفظ «لصّ» بهمعناي دزد كه صورتهاي «لصت»، «لَصت» و «لُصت» هم در عربي دارد از lestes يوناني وارد عربي شده، ولي مترجم ميگويد كلمه liss كه مشتقات last و listو lust هم دارد... معلوم است كه اين سه كلمه اخير هيچيك «مشتق» از «لصّ» نيستند، بلكه صورتهاي ديگر آن يا به قول مولف «واريانتهاي» آن كلمه هستند. عربها گاهي وقتي كلمهاي را از جاي ديگر قرض ميگيرند در تلفظ آن متفقالقول نيستند و ممكن است در مناطق مختلف يك كلمه واحد را چند جور تلفظ كنند. از اين قبيل اشتباهات لفظي باز هم ميشود يافت مثلاً در صفحه 38 بهجاي «الاحكامالخمسه» آمده است «معيار الاحكامالخمسه» كه «معيار» در آن اضافي است.
جا افتادن يك كلمه در صفحه 41 باعث شده تاريخ يك مساله به كلي دگرگون شود. در آنجا بحث درباره «ايجاب و قبول» قرارداد است. مترجم ميگويد: «... اين نوع قرارداد در بابل (عراق) باقي بود و اينكه تفسير قضايي قراردادها در فقه اسلامي از آنجا ريشه ميگيرد، تحقيق و بررسي بيشتري ميطلبد.» در واقع يك «اينكه» در آغاز جمله جاافتاده و همين معنا را به كلي عوض كرده است.
بعضي اشتباهات كوچك هم در ترجمه بعضي كلمات در كتاب هست مثلاً در يكي دو جا (مثلاً در صفحه 84) vigorous polemics به «خطابههاي غرّا» ترجمه شده، ولي مقصود «مجادلات يا جدالهاي سخت» بين مذاهب مختلف فقهي است. در صفحه 80 مترجم گفته است ابنمقفع از «وزراي» حكومت عباسي بود، ولي ميدانيم كه ابنمقفع «كاتب» بوده يا به تعبير فارسي «دبير» بوده و مولف هم همين را ميگويد. يا در صفحه 19 مولف ميگويد آراي حقوقي عرب، برخلاف مساله ادله و تحقيق راجع به دعاوي كه در آن قَسم و عيبگويي غلبه داشت، اين جهاني و واقعبينانه بود و عربها آن را موكول به امور ماوراءالطبيعه نميكردند. مترجم بهجاي «واقعبينانه» ميگويد «موضوعاً واقعي» و در واقع matter-of-fact را اشتباه ترجمه كرده است. در صفحه 37 در ترجمه piae causae «بنيادهاي عبادي» ميآورد كه نه غلط است نه درست. مقصود از اين كلمه همان است كه ما ميگوييم «موقوفات» و مولف گمان ميبرد اين موقوفات اسلامي متاثر از وقف در مسيحيتاند. البته به نظر من تاثير «موقوفات» ساسانيان را نبايد در اين مساله ناديده گرفت، ولي در زمان تاليف كتاب شاخت هنوز اين مطلب كاملاً روشن نبوده. تحقيقات بعدي نشان داده وقف در فقه اسلامي متاثر از همين piae causae يا pious institutions در حقوق ساساني است كه در آنجا معمولاً به آن «روانگان» ميگويند، يعني آنچه فرد براي رستگاري «روح» يا «روان» خود و درگذشتگانش وقف ميكند.
در صفحه 38 اشتباهي كه يك دو بار تكرار شده است كه به جاي «هلنيستي»، «يوناني» آمده و چون بحث مولف درباره دوران پس از اسكندر يا بهاصطلاح «عصر هلنيستي» است، ترجمه لفظ به «يوناني» كه معادل دقيق آن «هلني» است درست نيست. بهعلاوه از خصوصيات اين عصر هلنيستي آن چيزي است كه به آن آموزش «فنون آزاد» ميگويند، يعني liberal arts يا liberal education مقصود از آن آموختن منطق و بلاغت و دستور و نجوم و حساب و موسيقي و ژئومتري (يا علم مساحت و زمينپيمايي) است كه در ميان خانوادههاي مرفه امري مرسوم بوده و اين علوم را چون علوم حرفهاي و تخصصي و فني (تكنيكي) نبودهاند، «آزاد» ميناميدهاند. مترجم وقتي چنين چيزي را «تعليم و تربيت آزادمنشانه» ترجمه ميكند، معلوم است كه اشتباه ميكند.
من به دو مورد غلط در ترجمه جملات هم اشاره ميكنم و بحث را به پايان ميبرم. در صفحه 74 مترجم ميگويد: «عباسيان نخستين ]منظور خلفاي نخستين عباسي است[... در برقراري يك فيضان دائمي بين نظر و عمل ناموفق ماندند» كه جمله بيمعنايي است و بيمعنايياش هم از اينجاست كه «فيضان» را در آن به جاي fusion استفاده كرده است. معناي درست اين است كه اين خلفاي نخستين عباسي هميشه نميتوانستند بين نظر و عمل تلفيق كنند يا ميان آن دو سازگاري ايجاد كنند.
در صفحه 32 مترجم ميگويد: «تفاوت آراي فقهي اتخاذشده در شيعه و خوارج با آراي فقهي كه در مكاتب فقهي سني اتخاذ ميشود، از تفاوتي كه بين قواعد فقهي شيعه و خوارج وجود دارد بيشتر نيست.» ولي مولف در واقع ميگويد: «تفاوت آراي فقهي و شيعه و خوارج با آراي فقهي مكاتب فقهي اهل سنت بيش از تفاوت آراي فقهي مكاتب اهل سنت با يكديگر نيست.» مولف ميگويد از اينجا نتيجه گرفتهاند كه مشتركات اصلي در مكاتب مختلف فقهي پيش از انشعاب آنان شكل گرفته بوده است.
به اين موارد ميشود موارد ديگري هم افزود ولي با اين همه ترجمه كتاب را نميشود گفت ترجمه بدي است. بهعلاوه موضوع هم آسان نيست و تسلط به حقوق جديد و قديم و فقه جديد و قديم، هر دو را ميطلبد و مترجم هم غالب اشتباهاتش در بخش تاريخي مساله است تا در مسائل تخصصي فقهي و حقوقي. با اين حال كتاب ظاهراً براي چاپ بعدي به يك بازنگري نيازمند است.
0 نظر:
ارسال یک نظر