در آستانه از دست رفتگی زمان

نگاهي به « كتاب آذر» نوشته علي خدايي

در آستانه از دست‌رفتگي زمان

مهدي رحيمي

روايت هميشه با يك راوي شروع مي‌شود و بعد روايت‌نيوش و بعد رخدادي كه براي شخصيت‌ها اتفاق مي‌افتد و راوي آن را بازگو مي‌كند و هميشه فاصله‌اي است بين رخداد اتفاق‌افتاده و روايت راوي از آن. راوي داستان سين اصفهان مثل راوي همه ‌داستان‌هاي ديگر اين مجموعه، البته به جز داستان سهراب، راوي اول‌شخصي است كه خود نيز در داستان حضور دارد. روايت براي راوي اول‌شخص اهميت وجودي دارد كه انگيزه روايت را براي او جدي‌تر مي‌كند. روايت اول‌شخص مستقيماً با تجارب عملي راوي، شادي‌ها و غم‌هايي كه تجربه كرده‌ است و حالات و نيازهايش ارتباط دارد و از آنجا كه راوي اول‌شخص در واقع يكي از اشخاص داستان نيز هست، تجربه رخداد و روايت آن را يكي مي‌كند و به اين‌ ترتيب روايت را تا سطح رخداد ارتقا مي‌دهد. سين اصفهان تنها شامل بازگويي ساده و توصيفي روزهاي آخر سال، اتفاقات هرساله و مرور خاطرات گذشته مي‌شود؛ اتفاق ويژه‌اي بر اشخاص حادث نمي‌شود تا خواننده را درگير تنشي دراماتيك كند، بلكه انگار خود بازگويي كنش اصلي داستان است كه در ارتباط با اشخاص داستان، كه خود راوي نيز يكي از آنها است، و در طرف‌ديگر روايت‌نيوشي دروني قرار دارد. راوي مثل شهرزاد‌ قصه‌گو در هزارويك ‌شب به نفس ‌بازگويي به‌عنوان كنشي هستي‌شناختي و وجودي احتياج دارد. در طرف ديگر، روايت‌نيوشي است كه رمزگان داستان گاه او را همان اصفهان معرفي مي‌كند. پيوند روايت راوي با روايت‌نيوش در واقع دو شخصيت يك داستان را شكل مي‌دهد كه درگير كنش مشترك روايت روزهايي هستند كه در كنار هم سركرده‌اند. اما انگيزه راوي براي روايت خاطرات شب‌هاي عيد براي اصفهان چيست؟ چرا هر چيز بي‌اهميت و بااهميتي بهانه‌اي مي‌شود براي روايت؟ براي پاسخ به اين سوال بايد به اين موضوع توجه كنيم كه در سين اصفهان موضوع اصلي روايت خود زمان است و توجه به زمان. موضوعي كه در ديگر داستان‌ها فقط بخشي از روايت را تشكيل مي‌دهد. مثل زمان‌هايي كه شخصيت‌ها منتظر وقوع رخدادي هستند يا در آستانه به سر رسيدن مهلت و ضرب‌الاجلي براي انجام كاري. شخصيت‌ها در داستان درگير رخدادهايي مي‌شوند كه زندگي آنها را تحت‌ تاثير قرار مي‌دهد و كنش و واكنش آنها را در برابر اين رخدادها، جرياني رو به جلو از رخدادها، كنش‌ها، افكار و احساسات و تفسير شخصيت‌ها شكل مي‌دهد كه در يك منطق زمان‌بندي و توالي رويدادها به فرجام داستاني مي‌رسد. در اين بين زمان متني است كه اين فرآيند يعني داستان در آن رخ مي‌دهد. زماني كه هم براي روايت داستان و هم براي خوانندگان بيروني داستان به يك اندازه واقعيت دارد، به مثابه چيزي كه به نظر ‌هايدگر، رويدادها در آن به وقوع مي‌پيوندند يا به عبارتي همان درون‌زمان‌ بودن. روايت به طور معمول به بازنمايي اين زمان در داستان مي‌پردازد، اما زماني كه همين بخش يعني نفس خود زمان بخش اصلي داستان را تشكيل مي‌دهد چطور؟ حالا كه ديگر در سين اصفهان شخصيت‌ها درگير رخدادهاي فعلي و تعين‌هاي آن نيستند چطور؟ در اينجا بايد به تفسير زمان ‌هايدگري بپردازيم. درون‌‌زمان‌ بودگي ‌هايدگري ناشي از نوعي دل‌مشغولي است به چيزهاي مورد التفات. در واقع اين دل‌مشغولي به چيزها است كه معناي زمان را به‌عنوان ظرفي كه همه‌چيز در آن رخ مي‌دهد تعيين مي‌كند. زمان في‌نفسه امري براي تامل نيست بلكه دل‌مشغولي به ‌آن است كه ‌آن را سوژه توجه مي‌كند. لذا آنجا كه زمان را مي‌سنجيم و اندازه مي‌گيريم به‌ اين‌ خاطر است كه پيشاپيش دغدغه به ‌حساب آوردن آن را در ذهن داشته‌ايم. ريكور در تفسير خود از زمان‌‌بندي روايي، بسط و گسترش طرح داستاني و دنبال ‌كردن داستان را در ارتباط با تحليل ‌هايدگري از زمان شرح مي‌دهد و بازنمايي امر به‌ حساب آوردن زمان در روايت را نشان مي‌دهد. قهرمان‌هاي داستان‌ها زمان را به‌حساب مي‌آورند و براي اين يا آن‌ كار وقت دارند يا ندارند. زمان‌شان مي‌تواند به‌دست بيايد يا از دست برود. لذا ما اين زمان داستان را به آن سبب اندازه مي‌گيريم كه آن را مي‌شماريم و به اين دليل آن را مي‌شماريم كه به‌حسابش مي‌آوريم. در يك روايت اندازه‌گيري زمان هنوز از به‌حساب آوردن زمان خلاص نشده چرا كه اين به‌ حساب آوردن هنوز آشكارا ريشه در دل‌مشغولي دارد، (ريكور/ ترجمه/ 88) به‌ عبارتي زمان داستان در آستانه سنجش متوقف شده‌است. رويكرد ريكور رويكردي بازنمايانه و در ارتباط با توالي رخدادها در داستان است كه اين امر خود پاي زمان حال و حضور را به ميان مي‌كشد. روايت شخصي را در حال عملي بازنمايي مي‌كند كه خود را با وضعيت‌هايي تطبيق مي‌دهد كه خودش ايجاد نكرده است و پيامدهايي به بار مي‌آورد كه قصدشان را نداشته است. اين در واقع همان «اكنون كه...» است؛ زماني كه شخص در يك زمان در آن هم وانهاده شده است و هم مسوول است. (ريكور/ همان) اين موقعيت در روايت‌هايي كه شخصيت اصلي داستان كه راوي هم هست با آگاهي پيشيني از جريان رخدادها به بازگويي پسيني آنها مي‌پردازد، صورت ديگري پيدا مي‌كند و التفات زماني به جاي اينكه بازنمايي شود تبديل به عليت روايي مي‌شود. لذا راوي داستان در عمل روايت خود تنها رخداد داستان يعني بازگويي يا بازخواني زندگي را شكل مي‌دهد. اگر منطق توالي رويدادها را در نظر بگيريم بايد ببينيم چرا راوي دست به امر بازخواني بخشي از زندگي زده است؟ روايت در زمان حال اتفاق مي‌افتد، اما اين موضوع تنها از نظر دستور زباني وجه فعلي زمان حال است نه از نظر روايت. چرا كه همين كه راوي دست به روايت حتي زمان حال مي‌زند به منزله اين است كه امري اتفاق افتاده كه اينك روايت مي‌شود و لذا خود زبان امر حاضر را در بازگويي غيب مي‌كند. بنابراين با وجود زمان دستوري حال، روايت چيزي را بازگو مي‌كند كه زماني اتفاق افتاده است هرچند نزديك و زمان اصلي زمان نفس روايت است. لذا راوي همچنان در حال روايت گذشته است مخصوصاً كه همه وقايع نيز در زمان حال اتفاق نيفتاده بلكه برخي در گذشته‌اي دور رخ داده و آگاهي فعلي راوي آنها را به زمان حال روايي احضار كرده است. در اين ‌صورت بايد جايگاه فعلي راوي را در زمان كشف كرد. صحنه آخر داستان كه در آن راوي در كنار خانواده‌اش و سفره هفت‌سين نشسته، محل ارجاع تمام بازگويي‌هاي پيشين داستان است و انگار نقطه عطفي است كه راوي را واداشته روزهاي نزديك عيد را با مجموعه‌اي از خاطرات گذشته كه به اين بهانه كشف شده‌اند مرور كند. در واقع تمام داستان همان صحنه آخري است كه در يك گسترش ذهني - زماني به چند صفحه روايت كش مي‌آيد. از طرفي راوي روايت را در تعامل با اصفهان كه روايت‌نيوش دروني داستان است انجام مي‌دهد و گويي اصفهان را شاهد روزهاي خوش ‌و ناخوش گذشته مي‌داند و براي آن شخصيتي انساني قائل مي‌شود، مثل موقعيتي كه راوي در داستان‌هاي ديگر اين مجموعه به آذر مي‌دهد. آدميان حامل ساعت‌هاي گذشته‌اند و از اين رو باعث رنج كساني مي‌شوند كه دوست‌شان مي‌دارند چراكه دربردارنده بسياري خاطرات، شادماني‌ها و آرزوهايي‌اند كه براي خودشان رنگ باخته اما براي كسي كه تماشايشان مي‌كند و تن دلدار را در زمان گذشته هم مي‌بيند، بسيار دردناك است. (پروست/ ترجمه/ 88) آنچه باعث حسرت زمان و نگراني براي از دست رفتن آن مي‌شود آگاهي از مرگ است كه در مواقعي كه فاصله بيماري و مرگ زياد است پررنگ‌تر مي‌شود اما در شرايط عادي نيز نقطه عطف‌هايي در زندگي هستند كه گذر زمان را به انسان يادآوري مي‌كنند مثل همين سال تحويل. راوي سين اصفهان در زمان سال تحويل متوجه گذشت يك سال ديگر از زندگي‌اش در اصفهان مي‌شود و تلاش مي‌كند با روايت زمان گذشته و در ميان گذاشتن آن با سوژه‌اي بي‌مرگ مثل اصفهان آنها را زنده نگه دارد. اين نقطه‌عطف پاياني مي‌تواند دليلي باشد براي كنش روايت و از طرفي خود مي‌تواند معلول كنش باشد؛ چرا‌كه راوي روزها را مرور مي‌كند تا به روز موعود يعني سال تحويل برسد و انگار انتظاري در روايت وجود دارد معطوف به عيد. تلاش راوي حفظ لحظه‌هاي عيد است كه در تعليق ايجاد شده در جريان عادي زندگي روزمره خاطرات گذشته را مرور كند و به اين واسطه يعني بازگويي آنها را نگه دارد و از گذشتن بازدارد و از طرفي در آينده نيز هر موقع اين روايت را بخواند دوباره آنها را زنده كند و در عين حال حسرت گذشتن آن را بخورد. به نظر جاناتان كالر هر روايت براساس منطقي دوگانه عمل مي‌كند، يعني طرح خود را به عنوان توالي رويدادهايي عرضه مي‌كند كه مقدم بر و مستقل از چشم‌انداز ‌مفروض رويدادها است و در همان زمان از طريق دعوي‌هاي ضمني خود در مورد معنارساني، چنين القا مي‌كند كه اين رويدادها به يمن تناسب‌شان با ساختاري مضمون‌پرداز توجيه مي‌شوند (جاناتان كالر/ ترجمه 88) لذا راوي سين اصفهان از آنجا كه در موقعيت ويژه روزهاي آخر سال و تعطيلات عيد فرصتي براي مرور خاطرات گذشته خود پيدا كرده است شروع به روايت آنها مي‌كند و اين كار را در جهت رسيدن به عيد ادامه مي‌دهد و رسيدن به روز عيد را توالي منطقي حركت روايي خود مي‌داند اما در عين حال وقتي به روز عيد مي‌رسد نقطه‌عطفي ايجاد مي‌شود كه يادآور گذر زمان و پيري و مرگ است و انگار اين نقطه‌عطف است كه دليل كنش روايي راوي است. به طوري كه وقتي از واقعه‌اي مثل جشن تولد عكس مي‌گيريم در واقع به خاطر خاص بودن آن واقعه است اما زماني كه سال‌ها بعد به آن عكس نگاه مي‌كنيم تصور مي‌كنيم اين گذشت زمان است كه آن روز ما را واداشته تا زمان را در جايي ثبت كنيم.

منابع:

1- در جست‌وجوي زمان از دست رفته، مارسل پروست، ترجمه مهدي سحابي، نشر مركز، ج پنجم، 88 تهران

2- در جست‌وجوي نشانه‌ها، جاناتان كالر، ترجمه ليلا صادقي و تينا امراللهي، نشر علم، ج اول، 88 تهران

3- گزيده مقالات روايت، مارتين مكوئيلان، ترجمه فتاح محمدي، نشر مينوي خرد، ج اول، 88تهران

0 نظر:

ارسال یک نظر