بازگشت به ادبيات ايده
شيما بهرهمند
«هنر نميتواند خود را «عوامپسند» سازد، بيآنكه تاثيرگذاري رهاييبخشاش را از تاب و توان بيندازد.» هربرت ماركوزه
1-رمان «چرخدندهها» در «ايده» اتفاق ميافتد؛ چرخه خشونتي بيمنطق را در روزمرگي تند زندگي مدرن به تصوير ميكشد. «نظم نمادين» جامعه مدرن، درد اجتماعي را به درد دروني تقليل ميدهد و با دروني كردن خشونت در افراد بازتوليد ميشود، تا عرصه جامعه منزه و پاك باشد. تا اين فردِ انسان باشد كه خطاكار و سركوبگر است. دستگاه خشونت، خشونت را دروني فرد ميكند؛ «مازاد سركوبگر.» و اين فرد است كه خشونت را به صورت روزمره بروز ميدهد.
«چرخدندهها» با فراخواندن اين خشونت دروني به عرصه متن و نوشتار با بازنمايي اين درد دروني ساحت «نظم نمادين» را به نقد ميكشاند و رابطه رفتار فردي و عامل برسازنده خشونت را بررسي ميكند.
از اين رو رمان در تفكر و ايدهاش با نگاه غالب (جامعهشناختي) مبتني بر ساخت سوژه قرباني در جامعه به ستيز برخاسته است. با خوانش اين رمان از «خشونت»، انسان ديگر نه آن «شرذاتي» نيچهاي است و نه انسان ذاتاً بري از پلشتي. انساني است انساني. با خشونتي درونيشده. در جامعه مدرن كه خشونت هميشه پنهان است و فقدان خشونت بيمعناست. زيرا خشونت درونيشده فرد است.
فرد آسيب ميرساند. رفتارهاي خشونتآميز بروز ميدهد. جامعهگريز و در نهايت منفعل ميشود. و آنسو فردي است كه خشونت را ميپذيرد و به خشونت اعمالشده واكنشي ندارد. او در سوژه قرباني شدن با خود همبسته است. در چنين جامعهاي «سوژه قرباني» تقديس ميشود و از روي ترحم و رنجش وجدان مورد ستايش قرار ميگيرد تا سرمايهداري در بازتوليد انفعال و خشونت فردي سرفراز بماند.
اما در رمان اين تصوير سوژه قرباني درهم ميشكند. آنجا كه خشونت دروني به صورت بيروني عينيت يافته و تقدسزدايي ميشود. «پنج دقيقهاي گذشت تا آقاي صاد توانست سر از روي فرمان بردارد. از هقهق گريه شانههايش ميلرزيد، سرش گيج ميرفت و ناگهان حجم هولناكي از تصاوير به ذهنش هجوم آورده بود، تصوير دادگاه، خانواده قرباني، ديه و هزار مصيبت ديگر كه اين مرد با يك لحظه غفلت برايش درست كرده بود و اينها غير از تصاوير جسد دختري بود كه در اهواز رها كرده بود و حالا پس از چندين ماه به ذهنش هجوم آورده بودند... اين مرد در كسري از ثانيه زندگي او را زير و رو كرده بود، انگار از آسمان بر كاپوت ماشيناش فرود آمده بود تا نشانهاي باشد از عذابي كه منشاء آن جايي ديگر است...»
«چرخدندهها» روايت ايماژي است كه نويسنده از مفهوم «خشونت» دارد، نه ساختن قصهاي مخاطبپسند و سوپرماركتي كه حوادث را به نقطه اوج ميبرد. نويسنده عامدانه از بازيهاي فرمي، سبكي و زباني و تعهد به پردازش ريز كاراكترها ميگريزد و با فضاسازي درخشان ايدهاش را روايي ميكند.
نويسنده به جز در خدمت ايدهاش نيازي به گرهافكني در داستان نميبيند. با رويه سطحي مسائل درگير نميشود. رمان به طور كامل از دنياي واقعي جدا نيست. يك مفهوم اجتماعي را نشانه ميگيرد اما در عين حال فضاي داستاني و مختص به خود دارد. با امكان خوانشهاي متفاوت از داستان؛ مثلاً نگاهي تمثيلي به اتفاقات و رخدادها. و اگر در قامت نقد قائل به قياس يا متر و اندازه زدن در قالبهاي جهاني باشيم شايد بتوان «چرخدندهها» را رماني با فضاي «مسخ» كافكا دانست يا اداي ديني به كافكا كه جداي از فضاي اثر با نشانههايي نيز قابل شناسايي است: نام كاراكترها؛ آقاي «سين» و آقاي «صاد» كه يادآور «سامسا»ي مسخ كافكا است. ادبياتي تمثيلي و تفكرمحور كه در خودش تمام نميشود. كه عميقترين صورت «هيچ» را نشانه ميرود و ژرفا ميبخشد و آن را برابر انسان مدرن قرار ميدهد و مخاطب را به حساسيت و نگاهي دوباره برميانگيزد.
2- جريان غالب ادبيات داستاني اين روزهاي ما «بازنمايي صرف روزمرگي» است. ادبياتي كه تنها تجربه زيستي نويسندگان آن را بازنمايي و نه «روايت» يا «بازآفريني» ميكند. «تجربه زيسته»اي كه روايي نميشود به قالب «روايت» و داستان درنميآيد و در حالت بهتر تنها يك بازنمايي سطحي از تجربه است. و اين «ركود تورمي» رمان و مجموعه داستان ايراني همان افيوني است كه بر درد فقدان گونههاي اصيل ادبيات به جاي تسكين ميافزايد. و اين روزي است كه ادبيات ما نيازمند افقهاي تازهاي براي پويايي است. در اين ميان رمان «چرخدندهها» نوشته امير احمديآريان- منتقد- نويسندهاي كه هميشه در حوزه نقد با معيارهاي جهاني ادبي به نقد نشسته است و معتقد است نقد جاي تسامح نيست و كسي كه دست به قلم ميبرد نبايد به حريف باج دهد- صداي مخالف و واكنشي است به اين جريان داستاني فصلي كه جداي از اعتراض به جريان غالب، يك امكان و راهي براي برونرفت از اين وضعيت ارائه ميكند و آن بازگشت به «ادبيات ايده» (ادبيات مبتني بر تفكر) است. ادبياتي كه منظوري فراتر از يك روايت محدود به متن و تجربه دارد. بازگشت به ادبياتي كه تلنگري به زخمهاي كهنه، عقدههاي دردناك يا التيامي براي روح چركين آدمهاست.
0 نظر:
ارسال یک نظر