جزوه‌ها را باد با خود می‌برد

جزوه‌ها را باد با خود مي‌برد

اردوان تراكمه

1)

صفحات معرفي كتاب‌ها هميشه به طور پيشيني يادآور شخصيت دانش‌اندوز در رمان تهوع سارتر است؛ كسي كه مي‌خواست تمام كتاب‌هاي جهان را طبق حروف الفبا مطالعه كند. اين صفحات نيز به نوعي درگير توهمي بنيادين‌اند. گويي تمام كتاب‌ها را بايد معرفي كنند. گويي دانش، ابژه‌اي قابل دسترس است كه به راحتي مي‌توان آن را به دست آورد. اين صفحات در مرحله‌اي صرفاً تبديل به بيلبوردهايي تبليغاتي مي‌شوند كه كالاهايي را تبليغ مي‌كنند. در اينجا كتاب تبديل به ابژه مصرف ما مي‌شود. در اين شيوه از نظام معرفي كالاها، ما تبديل به تماشاگراني مي‌شويم كه بايد كتاب بخوانند. كتاب به زبان «گي دبور» تبديل به ستاره- كالا مي‌شود، يا همان وُدت. اين كتاب هر چه باشد و با هر محتوايي، از «هستي و زمان» ‌هايدگر تا «فلسفه براي كودكان»، در متن زمانه پست‌مدرنمان همه به نوعي ابژه‌هايي هستند كه از جوهر خويش تهي گشته‌اند. به قول ژيژك «ما مي‌توانيم از قهوه بدون كافئين، آبجو بدون الكل،... و حتي از واقعيت مجازي لذت ببريم؛ يعني واقعيتي كه خود از جوهر مادي ساكن و لختش تهي است». (اسلاوي ژيژك، گزيده مقالات،346)؛ و كتاب، تحت فرمان denkverbot (منع تفكر) ابژه‌اي مي‌شود كه نه تنها اخلالي در پروسه تفكرزدايي، كه از ويژگي‌هاي ساختاري زمانه نئوليبرال ماست، ايجاد نمي‌كند بلكه خود بخشي از همين ساز و كار مي‌شود و تلاش مي‌شود تا به كمك تمام سازوكارهاي جامعه نمايش و صنعت فرهنگ (از قبيل صفحات معرفي كتاب در روزنامه‌ها، اينترنت، تبليغات و...) نوعي اين- هماني عرفاني بين سوژه و ابژه دانش پديد آيد و هويتي كاملاً يكدست ساخته شود و كاركنان صنعت فرهنگ‌سازي تمام تلاششان را به كار مي‌برند تا اين شكاف ساختاري انكار شود يا به تعبير «آدورنو» و «هوركهايمر»:«به همه چيز فقط از يك جنبه نگريسته مي‌شود؛ اينكه هر چيز بايد براي دستيابي به هر چيز ديگر مورد استفاده قرار گيرد، حال هر قدر هم كه آن چيز گنگ و ناروشن باشد هيچ شيئي واجد ارزش ذاتي نيست، بلكه فقط تا آن حد ارزشمند است كه قابل مبادله باشد.»/ ديالكتيك روشنگري- ص272

2)

اما كتاب‌ها اين تنها ميراث نوشتاري ما كه بايد همچون سدي باشند در مقابل فراموشي، همچون بيماري همه‌گير بر جهان ما سايه گسترده است. اغلب در وضعيت‌هاي استاندارد و كاملاً بهداشتي دچار اين سرنوشت مي‌شوند جايي كه در آرامش لذت بخش كتابخانه‌ها، در سكوت محض مطالعه مي‌كنيم و بعد به آشوب مدرن زندگي‌هايمان باز مي‌گرديم. اما همان‌طور كه «لكان» مي‌گويد ابژه ميل هرگز به دست نمي‌آيد و ما نيز نمي‌توانيم تمام كتاب‌هاي عالم را بخوانيم. درست در اينجاست كه بايد «اعلام» كنيم ابژه ميل هرگز به دست نمي‌آيد. در اين مرحله بايد شكاف را عيان كرد؛ اينكه هيچ وقت نمي‌توان دانش را در قالب قرصي با ليوان آب خورد؛ اينكه هميشه چيزهايي هست كه نمي‌دانيم يا نخوانده‌ايم.

3)

اما وقتي كه در «وضعيت اضطراري» قرار مي‌گيريم كتاب‌ها دچار سرنوشت متفاوتي مي‌شوند؛ از آكادمي‌ها و كتابخانه‌ها بيرون مي‌آيند و به متن تناقضات جامعه شهري پرتاب مي‌شوند، كتاب تبديل به لكه‌اي مي‌شود بر چهره ديگري بزرگ. در اين زمان است كه ما ديگر وقت نداريم، آشوب به عرصه تفكر نيز كشيده شده است. جزوه‌ها، قطعه‌ها، مانيفست‌ها و خطابه‌ها درست در اين زمان است كه معني خود را باز مي‌يابند و نوشتار‌هايي مي‌شوند كه با حقيقت گره خورده‌اند. بازگشت به جزوه‌ها را نبايد به مثابه بازيابي نوستالژياي گذشته در نظر گرفت، بلكه بايد جنون نهفته در اين نوشتار‌هاي مساله‌ساز را زنده كرد؛ اتفاقي كه تنها در متن وضعيت اضطراري رخ مي‌دهد.

4)

در اينجا كتاب‌ها نيز دچار استحاله مي‌شوند و در جايگاه حقيقي‌شان قرار مي‌گيرند و سدي مي‌شوند در مقابل فرمان جهاني منع تفكر. كتاب‌ها در كنار جزوه‌ها ما را به فكر دعوت مي‌كنند؛ و به راستي چه چيزي راديكال‌تر از اين. ديگر در صفحات معرفي كتاب‌ها نبايد صرفاً خوانندگان را دعوت به اين كرد كه اين يا آن كتاب داراي اين خصوصيات است و در اشاره‌اي ضمني عنوان كرد كه برويد سبدهاي خريدتان را پر كنيد از اين كتاب‌ها و آنها را در كنار ديگر خريدهاي روزانه‌تان قرار دهيد (ايماژي كه در نمايشگاه‌هاي كتاب خودمان به شكل ديوانهواري مشاهده مي‌كنيم). بايد خوانندگان را دعوت كرد كه كتاب/ جزوه‌ها را اين گونه كه ما مي‌گوييم بخوانند؛ معرفي نه، بلكه دعوت به چگونه خواندن. هر كتاب/ جزوه تبديل به شكافي مي‌شود كه زندگي ما را به قبل و بعد از خودش تقسيم مي‌كند. شايد جزوه‌اي 100صفحه‌اي كه اخلالي در وضعيت امور ايجاد مي‌كند و افراد هر چند معدودي كه آن را مي‌خوانند بيشتر حاملان حقيقت باشند تا فرهيختگان «باسواد» كه همچون دانش‌اندوز «تهوع» كتابخانه‌هاي سياري بيش نيستند. چون كسي كه جزوه را در لحظه درست مي‌خواند در واقع به يك خطاب پاسخ مي‌گويد، همچون سنت پل كه به خطاب پروردگار پاسخ گفت، همچون تمام پيامبران كه درست در يك لحظه از آدم‌هايي ساده تبديل به حاملان حقيقت مي‌شوند.

5)

از اين منظر انتشار جزوه‌هاي گام نو شايد بتواند يك «بازگشت بدون تكرار» به زمانه جزوه‌ها، قطعه‌ها و خطابه‌ها باشد. اين جزوه‌ها بيش از هر چيز بيانگر نا‌تمامي ما هستند، اين جزوه‌ها را نبايد همچون كتاب‌هاي جيبي كه در اتوبوس‌ها قرار دارند خواند. اين جزوه‌ها ما را صدا مي‌كنند و لحظه‌اي كه به جزوه‌ها پاسخ مي‌گوييم همان لحظه‌اي است كه بر فقدان خود صحه مي‌گذاريم كه هر سوژه‌اي از فقدان است.

منابع:

1- سياست كافكا: آستانه‌هاي قانون و ميل بارانه عماديان جزوه‌هاي گام نو- 1

2- ميراث و انقلاب، كورنليوس كاستورياديس، ترجمه اميد مهرگان جزوه‌هاي گام نو- 2

3- فاشيسم، دولت، ضدانقلاب، دو مقاله كارل كورش، ترجمه احسان نوروزي جزوه‌هاي گام نو- 3

0 نظر:

ارسال یک نظر