خوانش دوباره عصر بزرگان
بابك ذاكري
۱- كتاب «ايبسن و استريندبرگ» همانگونه كه از نامش پيداست، كتابي است درباره اين دو نمايشنامهنويس قرن نوزدهم. بخش بزرگي از اين كتاب چونان تمام كتابهايي كه درباره هنرمندان نوشته ميشود، به تحليل آثار اين دو اختصاص داده شده اما وجه بارز اين كتاب اين است كه نويسنده، مصطفي اسلاميه، تلاش كرده تاثير و تاثر فضاي اجتماعي اروپاي آن زمان را بر آثار اين دو نشان دهد. بيشك هيچ اثري به طور عام و هيچ اثر هنري به طور خاص ناشي از تخيل و خلاقيت نويسنده يا خالق خود نيست و اينگونه نبايد پنداشت كه خالق اثر در كنج خلوت خود نشسته، ذهن خود را رها ميكند و سپس شاهكاري ماندگار در جهان خلق ميشود. از اين رو شناخت زمينه تاريخي كه اثر در آن شكل گرفته، ميتواند راهگشاي خوانشهاي جديد و خلاقانهاي از آثار هنري باشد و البته اگر از تمثيل روح زمانه هگل استفاده كنيم، هر اثر هنري بروزدهنده زمانهاي است كه در آن خلق شده و با تحليل و شناخت آن ميتوان اينجا/ اكنون متعلق به آن را به نحوي جديد بازنمايي كرد.
۲- سه متفكر فضاي فكري قرن نوزدهم را به شدت تغيير دادند: نيچه، فرويد، داروين. درباره انديشه اين هر سه متفكر و كارهاي ايبسن مطالب بسياري نوشته شده است. درباره آشنايي نيچه با آثار ايبسن و بالعكس، تاريخنويسان حدسهاي بسياري زدهاند. عدهاي گفتهاند نيچه تمامي نمايشنامههاي ايبسن را خوانده است و عدهاي نيز گفتهاند ايبسن از ابتدا آثار نيچه را دنبال كرده است. اما گذشته از اين حدسهاي تاريخي نويسندگان شباهتهاي زيادي بين آنچه نيچه طرح افكنده و شخصيتهاي نمايشهاي ايبسن نشان ميدهند: دكتر استوكمان، چهره اصلي نمايشنامه دشمن مردم كه از خانوادهاي اشرافي سربرآورده، نشاندهنده انسان اشرافي راديكالي است كه نيچه در آثار خود توصيف ميكند و نيز ربكا وست شخصيت زن نمايشنامه روسمرس هولم نمايش خواست قدرتي است كه در آثار نيچه همه جا ستايش شده است. چارلز داروين كتاب اصل انواع خود را در سال ۱۸۵۹ منتشر كرد. فضاي فكري اروپا پس از آن همواره تحت تاثير اين كتاب بوده است و البته جامعه روشنفكري اروپا با نگاهي همدلانه به آن نگريسته. درباره اينكه آراي داروين تا چه اندازه بر ايبسن تاثيرگذار بوده، چندان توافق نيست. اما حتي اگر ايبسن خود اين كتاب را نخوانده باشد، بيگمان به سبب نفوذ گسترده آن در مجامع روشنفكري تحت تاثير آموزههاي آن قرار گرفته است. اين تاثير به خصوص خود را در نمايشنامه اردك وحشي نشان ميدهد؛ آنجا كه هدويگ حس ميكند پدرش او را ترك كرده و در دنياي بزرگسالان رها شده است. به او پيشنهاد ميشود براي جلب رضايت پدرش اردك وحشي خود را قرباني كند. اما او نميتواند بين كشتن اردك و به دست آوردن دل پدر يكي را انتخاب كند و به همين دليل خود را ميكشد. اين موضوع كه انساني بين خود و حيوان چندان تفاوتي نبيند را بسياري ناشي از آراي داروين دانستهاند كه بر آن بود همه موجودات از نياي يكساني سر برآوردهاند. اما فرويد كسي است كه خود درباره يكي از آثار ايبسن يادداشت نوشته است. (اين يادداشت را مصطفي اسلاميه در كتاب خود ترجمه كرده است) فرويد همواره معتقد بود شاعران و اديبان پيش از روانكاوان متوجه چيزي كه او ضمير ناخودآگاه ميخواند، شده بودند. از تراژديهاي يوناني چونان اديپ شهريار تا نمايشنامههاي شكسپير و ايبسن همه و همه پيش از آنكه روانكاوان به پژوهشهاي سيستماتيك درباره رواننژندي روي آورند، نمايشگر ضمير ناخودآگاه انسان هستند كه نادانسته بسياري از رفتارهاي انسان را تحت تاثير قرار ميدهد. فرويد پس از آنكه نظريه عقده اديپ خود را مطرح كرد، مقالههاي بسياري درباره آثار ادبي كه شخصيتهايشان با اين عقده درگير بودهاند، نگاشت. يكي از آنها مقالهاي است كه درباره روسمرس هولم ايبسن نوشته است. اين نمايشنامه 14 سال پيش از انتشار تعبير روياهاي فرويد نوشته شده است. فرويد پس از آنكه توضيح كوتاهي درباره شخصيت زن اين داستان با توجه به نمايشنامه در اختيار خواننده ميگذارد، به صراحت مينويسد: «هرچه در روسمرس هولم براي ربكا اتفاق ميافتد، از عاشق شدنش بر روسمرس و دشمنياش با همسر او از ابتدا پيامد عقده اديپ است.» سپس در انتهاي مقالهاش به روياي خدمتكاران زني اشاره ميكند كه تحت تاثير عقده اديپ اين رويا را در سر ميپرورانند كه بانوي خانه را حذف كنند و آقاي خانه را به عنوان همسر خويش برگزينند. فرويد روسمرس هولم را «بزرگترين اثر طبقاتي» ميداند كه به اين روياپردازي عادي در دخترها ميپردازد و جالب اينكه درست همين تم دوباره در نمايشنامه اردك وحشي نيز به كار گرفته ميشود.
۳- اينهايي كه گفته شد، ميتواند نشان دهد كه چگونه ميتوان با بازخواني اثر يك هنرمند فضاي فكري را كه او در آن ميزيسته بازخواني كرد. ميتوان نشان داد كه چگونه فيلسوف، فيزيولوژيست، روانكاو و نمايشنامهنويس در ذهن يكديگر اثر ميگذارند و البته وراي اين تاثير و تاثرها ميتوان با بازخواني دوباره دورهاي پرداخت كه انديشههاي آنان را شكل داده است. به بيان ديگر با شناخت زمينه شكلگيري هر تفكري كه در اين معنا هنر نيز نوعي تفكر به حساب ميآيد ميتوان به خوانش جديدي از آن زمينه دست پيدا كرد. مصطفي اسلاميه كوشيده آثار اين دو هنرمند را با توجه به زمينه اجتماعي آنها بررسي كند و چنان كه گفته شد اين كار گذشته از شناخت دوباره اين آثار ميتواند به بازنمايي دوباره عصر بزرگاني كمك كند كه فكر بشر تا مدتها تحت تاثير آن خواهد ماند.
0 نظر:
ارسال یک نظر