نمی‌توانیم منکر مجسمه سازی در ایران شویم

گفت‌وگو با پرويز تناولي درباره نگارش تاريخ مجسمه‌سازي در ايران

نمي‌توانيم منكر مجسمه‌سازي در ايران شويم

پرويز براتي

تداوم، واژه مناسبي براي توصيف كار پرويز تناولي است. او كه در مجسمه‌سازي يك پيشرو به حساب مي‌آيد در زمينه تاليف و انتشار كتاب‌هايي مرتبط با اين حوزه هم بسيار فعال است، به طوري كه تنها ظرف سه سال گذشته هفت عنوان كتاب منتشر كرده. بعد از انتشار آتليه كبود، طلسم، قفل‌هاي ايران، ترازو و سنگ و سرمه‌دان؛ سنگ قبر و سراميك‌ها، دو كتاب اخير او هستند كه نشر بن‌گاه- ناشر آثارش- آنها را روانه بازار نشر كرده است. كتاب«سنگ قبر» اولين سنگ بناي تدوين مجموعه سرگذشت مجسمه‌سازي در ايران است كه بهانه گفت‌وگوي ما با اين هنرمند و پژوهشگر شد.

***

*با وجود سفيد بودن برخي صفحات تاريخ مجسمه‌سازي در ايران، آيا نگارش چنين تاريخي ممكن است؟

ما مجسمه‌سازي نه به مفهوم غربي، اما نوعي مجسمه‌سازي سه‌بعدي و حجاري داشته‌ايم كه خيلي هم ارزشمند بوده. اين نوع مجسمه‌سازي را روي سنگ قبرها شاهد هستيم كه جنبه‌هاي مذهبي هم دارا بوده. در مقام تفسير، آثاري چون شيرهاي سنگي چيزي جز مجسمه نيستند و تمام ويژگي‌هاي مجسمه را دارد. نتيجتاً اينكه ما نمي‌توانيم به كل منكر مجسمه‌سازي در ايران شويم و بگوييم فاقد هر گونه مجسمه‌سازي بوده‌ايم. ما فاقد آن نوع مجسمه‌سازي به مفهوم كلاسيك و مديترانه‌اي هستيم كه در يونان و روم باستان و حتي زمان ساسانيان وجود داشته است. تاريخ هنر ما از اين نظر خالي است، با اين حال ايراني‌ها به گونه‌هاي ديگر هيچ‌گاه مجسمه‌سازي را فراموش نكرده‌اند.

*دليل اين مساله چه بوده است؟

از همان اوايل اسلام، هنرمندان ايراني به هنر گذشته‌شان آگاهي داشتند و با وجود مشكلات زيادي كه پيش پايشان بود، عناصر مجسمه‌سازي را در اشياي مختلف بروز مي‌دادند؛ از دستگيره درها و كوبه‌ها گرفته تا سرمه‌دان‌ها و ديگر اشياي رايج. به بهانه‌اي فيگور انسان يا حيوان را در مقياسي كوچك‌تر مي‌ساختند و نشان مي‌دادند. پادشاهان سلسله‌هاي مستقل هم خيلي علاقه‌مند بودند به سبك پادشاهان ساساني زندگي كنند، چون افسانه‌هاي آنها را مي‌دانستند و با خواندن شاهنامه و دقت در نقوش باقيمانده، از نحوه زندگي پادشاهان گذشته اطلاع پيدا مي‌كردند. آنها مي‌خواستند تخت‌هاي مجلل حجاري‌شده داشته باشند و تصاوير زندگي و رزم‌هايشان بر صخره‌ها حك شود. اين رشته دچار تلاطم‌هاي زيادي شد اما به كل از بين نرفت و فراموش نشد. هر وقت يك پادشاه مشوق يا يك حامي هنر پيدا مي‌شد، مجسمه‌سازي در قالب احجام سه‌بعدي رونق مي‌گرفت. من در كنار كتاب «سنگ قبر»، در جلدهاي ديگر تاريخ مجسمه‌سازي هم به اين موارد پرداخته‌ام و نشانه‌هاي مجسمه‌سازي را در كاخ‌هاي سلجوقيان، تيموريان و... شرح داده‌ام. در خراسان بزرگ، در تاجيكستان، ازبكستان و افغانستان انواع و اقسام كارهاي سه‌بعدي باقي مانده.

*چه شد نگارش تاريخ مجسمه‌سازي را با «سنگ قبرها» شروع كرديد؟

اصل مطلب آن بود كه جلد نخست تاريخ مجسمه‌سازي را به آن چيزي كه به ما نزديك‌تر است تخصيص دادم، يعني به سنگ قبر. سنگ قبر هنري است كه ما هنوز با آن زندگي مي‌كنيم. كافي است پايمان را از تهران بيرون بگذاريم و سري به مناطق عشايرنشين فارس و بختياري و لرستان بزنيم. در اين مناطق به وضوح شاهد سنگ قبرها هستيم. اين سنگ قبرها معاصر هستند و به 100، 150 سال اخير تعلق دارند. اگر يك قدم آن طرف‌تر بگذاريم، نمونه‌هاي ديگري مي‌بينيم و در اين ميان شاهد سهم ارامنه در اين‌گونه آثار هستيم.

*چرا تاريخي كه در حال نگارش آن هستيد بر مجسمه‌سازي بعد از اسلام تاكيد دارد؟

ببينيد، درباره مجسمه‌سازي قبل از اسلام مطالبي نوشته شده و روي مجسمه‌هاي هخامنشي، اشكاني و ساساني بحث‌هايي از سوي محققان غربي صورت گرفته است. اما حقيقتاً هيچ كس به مجسمه‌سازي بعد از اسلام توجهي نكرده است. هيچ ايرانشناسي به آنها نپرداخته؛ حال به اين دليل كه يا آنها را درخور مطالعه ندانسته يا نديده و توجه نكرده. بنابراين من تصميم گرفتم اين آثار را مدون كنم تا اگر در حال نابودي و اضمحلال هستند، لااقل تصاويرشان باقي بماند.

*نكته مهم در پژوهش 40ساله شما روي شيرهاي سنگي، بُعد ميداني كارتان است كه با عكاسي از آثار هم توام بوده. اول بار كي و كجا سراغ شيرهاي سنگي رفتيد؟

همان‌طور كه در كتاب «سنگ قبر» گفته‌ام، 40 سال پيش كه به دنبال گبه‌هاي شيري در دشت‌هاي بختياري و فارس بودم، براي اولين بار با شيرهاي سنگي برخورد كردم و ابعاد بزرگ و تناسبات آنها من را مجذوب خود ساخت. آن زمان هدف من جمع‌آوري قاليچه‌هاي شيري بود و دنبال شير سنگي نبودم، اما چيزي نگذشت كه پي به رابطه قاليچه‌هاي شيري و شيرهاي سنگي بردم و يكي را هنر زنان و ديگري را هنر مردان يافتم. چنين بود كه پس از آن در سفرهاي ميداني به قبرستان‌ها سرك مي‌كشيدم و از شيرهاي سنگي عكس مي‌گرفتم و روي آنها تعمق بيشتري مي‌كردم. با گذشت چهار دهه، كتاب «سنگ قبر» را منتشر كردم كه در كنار معرفي سنگ قبرها و شيرهاي سنگي، به نوعي بخش اول «سرگذشت مجسمه‌سازي در ايران» هم محسوب مي‌شود.

*شما از رابطه گبه‌ها و قاليچه‌ها با شيرهاي سنگي صحبت به ميان آورديد و يكي را «هنر زنان» و ديگر را «هنر مردان» دانسته‌ايد. مي‌توانيد درباره اين رابطه بيشتر توضيح دهيد؟

شير به هر حال در فرهنگ گذشته اهميت زيادي داشته و لااقل اين اهميت بين عشاير ما باقي مانده است. شير نمادي از شجاعت، مردانگي و ايستادگي است. عشاير شيفتگي زيادي به اين مفهوم داشته‌اند. شكل شير، كلاً براي عشاير تسلي‌بخش بود. نمي‌توانيم بگوييم احساس هنري كدام يك از اين اشياي هنري كمتر يا بيشتر است. تنها مي‌توان گفت كه مجريان آنها با هم تفاوت داشته‌اند. قاليچه‌هاي شيري و گبه‌ها را زنان در مدح مردان دلير خود بافته‌اند و شيرهاي سنگي را هم مردان به ياد پهلوانان و رزم‌آوراني ساخته‌اند كه در جنگ‌ها جان باخته يا عمري را با جوانمردي زندگي كرده‌اند.

* همان‌طور كه اشاره كرده‌ايد، يك دسته از سنگ قبرها، سنگ قبرهاي سلطنتي هستند، مثل سنگ قبر فتحعلي‌شاه، ناصرالدين‌شاه، محمدشاه و... دسته‌اي ديگر هم شيرها و قوچ‌ها و اسب‌هاي سنگي‌اند. مي‌خواهم بدانم از نظر شما هر دو اين آثار به مجسمه‌سازي ربط پيدا مي‌كند يا بر فرض شيرهاي سنگي شباهت بيشتري به مجسمه دارند؟

به هر حال چون همه در موضوع مشترك هستند و جنبه سنگ قبر داشته‌اند، ديدم بهتر است در يك مجلد بگنجانم. درست است كه سنگ قبرهاي فتحعلي‌شاه و محمدشاه برجستگي كمتري دارند و سطح آنها صاف‌تر است، اما سنگ قبر ناصرالدين‌شاه تقريباً سه‌بعدي است و برجستگي زيادي دارد. معلوم مي‌شود كه هنرمندان اين جرات و علاقه را پيدا كرده بودند كه مجسمه‌هاي سه‌بعدي بسازند. خصوصاً از اين نظر كه ما چند نيم‌تنه سه‌بعدي از ناصرالدين‌شاه داريم. مجسمه خود وي هم سوار بر اسب بوده كه البته خراب شده. اما نكته مهم به لحاظ تصويري و استتيكي (زيبايي‌شناختي) اين است كه سنگ قبرها تفاوت زيادي با هم دارند. بر فرض سنگ قبرهاي ارامنه به كل مبحث ديگري است يا سنگ قبرهاي سلطنتي توسط استادان بنام ساخته شده‌اند و در آنها تبحر بيشتري به كار رفته است.

*فارغ از پراكندگي جغرافيايي، شيرهاي سنگي دو دسته كلي‌اند؛ يك دسته كه آرتيستيك‌ترند و موتيف‌ها و نقش‌مايه‌هاي آنها بيشتر است و اغلب در اماكن رسمي و شهرها نصب مي‌شدند و دسته ديگر به شيوه ابتدايي‌تري ساخته شده‌اند. چرا ما شاهد اين دو دسته متفاوت از شيرهاي سنگي هستيم؟

صنعتگران و مجريان شيرهاي سنگي با هم متفاوت بوده‌اند. شيرهاي سنگي‌اي كه بيشتر در اماكن شهري مثل شهر اصفهان نصب شده كار دست حجاران سلطنتي و درباري بود كه معمولاً تبحر بالايي داشتند و ابزار و وسايل بيشتري در اختيارشان بوده. نتيجتاً خطوط اينها نرم‌تر و روي گردن شيرها اسليمي‌هاي قشنگ‌تري مشاهده مي‌شود. نقوش روي گردن و پهلوهاي آنها متبحرانه‌تر است. ولي عشاير، سنگ‌تراش‌هاي حرفه‌اي نبوده‌اند. اينها سنگ قبرتراش‌هايي بودند كه فن را از پدر ياد مي‌گرفتند و دنبال مي‌كردند. مي‌دانيد كه بين عشاير كارگاه‌هاي مجهز آنچناني نبوده و حتي بودجه‌اي براي اين كار وجود نداشته. در نتيجه براي عشاير تنها اين مساله اهميت داشته كه هيبت شير، ساخته شود. با تمام اينها من گاهي شيرهاي عشايري را اكسپرسيوتر و پراحساس‌تر از شيرهاي شهري مي‌دانم يعني آن حالت هجوم، حمله و جثه بزرگ‌شان تاثيرگذارتر است.

*پس اينجا ابزار و شرايط زيست تعيين‌كننده بوده...

دقيقاً همين‌طور است.

*با دقت در شيرهاي قبرستان «فارسان» در چهارمحال و بختياري شيرهايي با بدن‌هاي هندسي و مكعب‌گون مي‌بينيم كه پاهاي جلو و عقب آنها به هم چسبيده است. اين تنوع در فرم شيرها چه علتي دارد؟

به هر حال بدعت‌گذار اين رشته در هر منطقه‌اي، رفته‌رفته صاحب سبك مشخصي مي‌شده است. وقتي آن سبك مورد توجه قرار مي‌گرفت، ديگران از آن تبعيت و تقليد مي‌كردند. هنرهاي گذشته مثل امروز نبوده كه هر كس دنبال بيان شخصي خود باشد. شيرهاي يك روستا يا يك منطقه صاحب مشخصات و سبكي مي‌شده و ابعاد و اندازه‌هاي خاصي به خود مي‌گرفته. به همين‌ دليل من شيرها را به چند دسته طبقه‌بندي كردم، به گونه‌اي كه شيرهاي فارسان با شيرهاي هفشي‌جان فرق دارند و شيرهاي هفشي‌جان با شيرهاي فريدن تفاوت دارند. حتي شيرهاي منطقه فارس به كل با اين شيرها فرق دارند. بايد بگويم كتاب «سنگ قبر» خيلي فشرده است. مي‌توانست خيلي جامع‌تر و جزيي‌نگرتر نوشته شود. اميدوارم دانشجوياني كه علاقه‌مند به اين موضوعات هستند اين كار را در قالب پروژه‌هاي دكترا يا فوق ليسانس با دقت بيشتري ادامه دهند.

*در مواردي شاهد آن هستيم كه سازنده يك شير سنگي نام خود را روي بدنه شير حك كرده و بر فرض نوشته است: «عملِ حسين». مي‌خواهم بدانم سازندگان اينها، هنرمند (آرتيست) در معناي متعارف محسوب مي‌شوند؟

اولاً كه به ندرت امضاي سازندگان روي اين شيرها هست. اغلب، آدم‌هاي گمنامي بوده‌اند كه نام و شهرت برايشان اهميتي نداشته. با اينكه اهالي روستا آنها را مي‌شناخته‌اند، ولي آدم‌هاي متواضعي بوده‌اند. اگر هم گهگاه مي‌بينيم حجاري زير كارش را امضا كرده و اسمش را گذاشته، اين كار خيلي معنا دارد. يعني اين آدم، فرد متشخصي بوده و صاحب كار خواسته نامش را پاي اثر حك كند. در حقيقت صاحب كار و سفارش‌دهنده با درخواست از سازنده براي درج نامش، مي‌خواسته خوشوقتي خود را از اينكه شير سنگي را يك استادكار ساخته، ابراز كند. من اينها را «هنرمندان صنعتگر» يا «صنعتگران هنرمند» مي‌دانم؛ هنرمنداني تك‌صنعت كه فقط روي يك رشته تمركز داشتند. بر فرض، آن كسي كه كارش ساخت شيرهاي سنگي بود در طول عمرش چيز ديگري نمي‌ساخت. مثل يك مجسمه‌ساز هر روز روي موضوع خاصي كار نمي‌كرد. اينها هنرمنداني صنعتگر بودند كه در آن رشته خاص يعني ساخت شير، قوچ يا اسب سنگي تبحر داشتند و تمام عمر روي اين كار متمركز بودند، اما اين دليل نمي‌شود كه بگوييم هنرمند نبوده‌اند.

*آيا نمونه‌هايي از شيرهاي سنگي قبل از قرن 14 ميلادي (دوران آل‌جلاير و سپس تركمانان) وجود ندارد و ظهور اين شيرها صرفاً مرتبط با فقه تشيع است؟

ببينيد، از لحاظ تاريخي ما مجسمه‌هاي شير مربوط به دوران بسيار كهن مثل عيلامي‌ها و اكدي‌ها داريم. مي‌دانيد كه شير، فقط مختص فرهنگ ما نيست و در تمدن‌هاي بابل، آشور و كل منطقه بين‌النهرين مورد توجه بوده، اما اينكه روي قبر گذاشته شود و به شير سنگي روي قبر تبديل شود، به جز يك نمونه شير سنگي كه اسكندر دستور داد براي دوست جنگجويش بسازند، نمي‌شناسيم. قبل از اسلام فقط اين شير سنگي متعلق به اسكندر را مي‌شناسيم، هر چند ممكن است شيرهاي سنگي قبل از اسلام از بين رفته باشند. اما به عقيده من شير سنگي يك پديده شيعه‌گري است كه در كل مناطق زندگي شيعيان رواج داشته. از قبل از دوران تيموريان تا زمان صفويه فعاليت شيعيان پنهاني بود، چون امپراتور عثماني و ازبك اجازه فعاليت به شيعيان نمي‌دادند. شير سنگي در مناطقي كه شيعيان در حال رشد و گسترش بودند، به نمادي از حضرت علي(ع) تبديل شده بود. درست مثل اوايل مسيحيت كه مسيح را به صورت ماهي به تصوير مي‌كشيدند و هيچ وقت چهره او را نمي‌كشيدند، گاهي هم از شكل بره براي اين كار استفاده مي‌كردند. شما اگر سري به راهروهاي زيرزميني رُم بزنيد، همچنين نقوشي را مي‌بينيد. شما شيرهاي سنگي را در مناطق شيعه‌نشين مي‌بينيد. از همين روست كه در سيستان و بلوچستان يا مناطق خراسان شير سنگي نمي‌بينيد. صفوي‌ها هم به محض آمدن روي كار، اهميت بسياري براي شير قائل شدند. نقش شير روي پرچم حسينيه‌ها راه يافت. در سنگ قبرهاي هارون ولايت اصفهان كه مربوط به زمان شاه اسماعيل است، شير سنگي مي‌بينيد. با سرعت زيادي، شيرهاي سنگي گسترش مي‌يابند و در امامزاده‌ها و قبرستان‌ها ديده مي‌شوند.

*يك نكته مهم كه شما در كتاب «سنگ قبر» به سرعت از آن گذشته‌ايد، شير سنگي باغ حافظيه شيراز است. با دقت در اين شير سنگي، شاهد كله يك قوچ لابه‌لاي پاهاي يك شير هستيم. فلسفه اين كله قوچ لاي پاي شير چيست؟

ايراني‌ها هميشه تكليف‌شان با تركمن‌ها مشخص بوده. اگر بر فرض آنها نماد «ماه» را انتخاب مي‌كردند، ايراني‌ها نماد «خورشيد» را برمي‌گزيدند. به همين منوال ايراني‌ها به «شير» توجه كردند و آنها به نماد «قوچ». اين تا مدت‌هاي مديد رواج داشته. از همين روست كه مي‌بينيد ارامنه شير را روي سنگ قبرهايشان نمي‌گذاشتند، چون تا يك زماني دنباله‌روي عثماني‌ها بودند. خود عثماني‌ها و سني‌ها وقتي مي‌ديدند ايراني‌ها شير سنگي مي‌سازند به ساخت قوچ سنگي روي آوردند. اين جنگ شير و قوچ، ريشه‌هاي باستاني دارد. اين ريشه‌هاي باستاني شامل پيروزي شير بر قوچ و پيروزي بهار بر زمستان است. در نقش‌برجسته‌هاي تخت جمشيد هم مي‌بينيد كه جشن فروردگان با شيري كه روي گاو و گاه روي قوچ پريده، نشان داده شده كه حاكي از تسلط ايراني‌ها بر كاسي‌ها (قوچ‌گرايان) است. در هنر ايراني برخي حيوانات مثل شير، عقاب و گاو حيواناتي غالب و قدرتمند هستند كه رد آنها را روي بشقاب‌هاي ساساني و هخامنشي هم مي‌بينيد. بنابراين ريشه‌هاي اين امر قدمتي طولاني دارد. براي من خيلي جالب بود كه ببينم آثار اين رويارويي تاريخي به 1500 و 2000 سال قبل هم كشيده شده و ما شاهد شيري هستيم كه قوچي را لاي پاهاي خود گرفته و بر آن مسلط شده است. مطمئناً جنبه‌هاي مذهبي هم دارد و اختلافات قومي هم بي‌تاثير نيست. اما شيري كه در امامزاده شاهچراغ بوده و الان به حافظيه برده‌اند، در حقيقت شامل اين اختلاف‌هاي قومي نيست و بيشتر نمايشي از جنبه‌هاي تصويري است.

*در كنار شيرهاي فريدن و بختياري و فارس كه ساده‌تر ساخته شده‌اند، گاه شاهد شيرهايي هستيم كه روي آنها حروفي حك شده. در اسب‌هايي كه شما به آنها پرداخته‌ايد هم گاه عناصري مثل صليب ديده مي‌شود. اضافه شدن اين عناصر تزييني به اين شيرها چه دليلي دارد؟

برخي عناصر، اموال و متعلقات صاحب قبر است؛ مثل شمشير، تفنگ، سپر و... گاه تصوير اسب سوار را مي‌بينيم كه نشانگر آن است كه صاحب اين قبر جنگجو و دلير بوده است. ما يك شير سنگي پيدا نكرديم كه روي قبر يك زن باشد. هميشه شير سنگي روي قبر مردان كار گذاشته شده و براي قبر زن‌ها، سنگ‌هاي تخت مي‌گذاشته‌اند. در عوض، تصاويري كه براي سنگ قبر زن‌ها انتخاب مي‌شده، قيچي و شانه و تسبيح بوده است. ارامنه روي بدن شيرهايشان بيشتر مي‌نوشته‌اند درحالي كه ايراني‌ها بيشتر روي پايه شيرهاي سنگي مي‌نوشته‌اند. اينها يك مقدار هم هنر آن حجار بوده كه مي‌خواسته شير سنگي را از حالت سادگي دربياورد و قدري آن را غني‌تر كند.

*چرا ارامنه شير سنگي را انتخاب كرده‌اند، با اينكه ارتباط آنها با فقه تشيع كمتر است؟

ارامنه اغلب قوچ را به عنوان نماد در نظر داشته‌اند. اگر شما توجه كنيد، تك و توك و خيلي كم شير سنگي روي قبرهايشان مي‌بينيد. ارامنه از همان آغاز كه به مجسمه روي آوردند، قوچ‌هاي سنگي ساختند. در كتاب «سنگ قبر» نوشته‌ام كه در قبرستان‌هاي روستاهاي رضائيه (اروميه)، قوچ سنگي بوده و شير سنگي در كار نبوده. با تمام اينها ارامنه بعد از كوچ كردن به ايران و در هم‌آميزي با ايراني‌ها، رفته‌رفته در كنار قوچ سنگي از شير سنگي هم استفاده كرده‌اند.

*سوالي كه اينجا به ذهن مي‌رسد اين است كه آيا خود شخص متوفي وصيت مي‌كرده روي قبرش شير سنگي گذاشته شود؟

من به هيچ نوشته مكتوبي برخورد نكردم كه بگويد اين خواست شخص متوفي بوده كه روي قبرش شير سنگي بگذارند. به نظرم اين يك تصميم جمعي و خانوادگي بوده كه بعد از مرگ اين افراد به لحاظ محبوبيت و جوانمرد بودن‌شان مردم تصميم مي‌گرفتند يك شير سنگي براي قبر آنها بسازند. فراموش نكنيد كه ساخت شيرهاي سنگي كار دشواري بوده؛ چرا كه وزن برخي از آنها 400، 500 كيلوگرم است و عشاير و ساكنان روستاهاي ما هيچ‌گونه وسايلي براي حمل و جابه‌جايي اينها نداشته‌اند. مطمئناً يك كار دسته‌جمعي بوده. كندن سنگ‌ها از كوه، تراش دادن آنها حمل كردن تا محل قبر و ساخت آنها، كار يك نفر يا دو نفر نبوده است.

*طي چند سال اخير سراغ شيرهاي سنگي رفته‌ايد؟

بله متاسفانه طي سال‌هاي اخير آنچنان اين سنت‌ها با سرعت در حال اضمحلال است كه نگراني به وجود مي‌آورند. سه سال پيش كه دوباره به منطقه قشقايي و بروجن و بختياري برگشتم، حقيقتاً بسيار متاسف شدم؛ چون ديدم اين سنگ قبرها و شيرها شديداً كم شده‌اند. از سوي ديگر، در منطقه بختياري ديدم تقريباً بافندگي كنار گذشته شده و بيشتر خريد و فروش پشم گوسفند رواج دارد. چادرها ديگر بافته نمي‌شوند و بسيار فرسوده شده‌اند. مي‌خواهم بگويم آن تشكل عشايري سابق ديده نمي‌شود. گوسفندها را با وانت و كاميون حمل و نقل مي‌كنند، مزارع چنداني در اختيار عشاير نيست. ديگر اثر خاصي از زندگي عشايري باقي نمانده. من خيلي خوشحالم كه در دهه‌هاي قبل كارهايي كه بايد مي‌كردم را انجام دادم و از اين آثار عكسبرداري كرده و اطلاعات كافي را گردآوري كردم.

*در جاي جاي كتاب «سنگ قبر»، مخاطب با حسرت شما از نابودي فلان شير سنگي رو به رو مي‌شود...

بله، همين‌طور است. من البته جاهايي مثلاً در چال شتر ديدم كه خانه‌اي اعياني را به موزه اين اشيا تبديل كرده بودند يا در فارسان ديدم چهار شير سنگي را در ميدان گذاشته‌اند. در هفشي جان هم اقدامات مثبت مشابهي ديده‌ام، ولي فكر مي‌كنم تشكيلات عريض و طويل وزارت ارشاد كه در همه جا شعبه دارد بايد نگهداري شود و حراست از اين ميراث گرانبها را به مردم آموزش دهد. شير سنگي در حقيقت نماد مليت و قوميت ماست و بايد مراقب آنها باشيم. در دهه‌هاي گذشته به دفعات شاهد اين بوده‌ام كه شيرهاي سنگي به ابزار بازي كودكان بدل شده. اخيراً حركت‌هايي براي حفظ و حراست از اين آثار ديده مي‌شود كه خوشحال‌كننده است؛ خصوصاً از اين لحاظ كه شمار افراد تحصيلكرده در روستاها بيشتر شده و اين ميراث گرانبها اهميت خود را بازيافته‌اند. اميدوارم اين ميراث گرانبها، باقي بماند. بله، حسرت من از كم شدن اين آثار است. به يادداشت‌هايم كه رجوع مي‌كنم، مي‌بينم بر فرض در فلان تاريخ نوشته‌‌ام در يك قبرستان 11 شير سنگي ديده‌ام و حالا كه دوباره به آن محل مراجعه كرده‌ام تنها با چهار شير سنگي رو به رو شده‌ام. اينها من را رنج مي‌دهد.

*آيا در حال حاضر در مناطق بختياري و ديگر مناطق هنوز ساخت شير سنگي رواج دارد؟

من 35 سال پيش در هفشي جان يك سنگ‌تراش پيدا كردم كه خاطرات ساخت شير سنگي توسط پدرش را در ذهن داشت. او را تشويق كردم كه يك شير سنگي برايم بسازد و در حقيقت اولين سفارش را خودم به او دادم. نام او يدالله باقري بود كه به همراه برادرش امرالله باقري سنگ‌تراشي مي‌كرد. دو سال پيش باز به هفشي جان رفتم و او را ديدم. او شيرهاي سنگي جديدي مي‌سازد و در كارهاي جديد از رنگ هم استفاده مي‌كند. اينها در حقيقت آخرين حجاران سنتي ما هستند. در اصفهان يكي دو نفر باقي مانده‌اند يا در شيراز چند نفر هستند كه شير سنگي مي‌سازند. اينها هنرهاي حجمي و سه‌بعدي ما هستند كه وظيفه ما حفظ و حراست و نگهداري درست آنهاست. اين روزها مي‌بينم كه چقدر مجسمه سازان و هنرمندان ما الهام‌بخش شده‌اند. من پاداشم را موقعي مي‌گيرم كه مي‌بينم اين اشيا در بعضي مواقع مورد الهام مجسمه‌سازان قرار مي‌گيرند. جوان‌ها از همين سرمه‌دان‌ها، قفل‌ها و شيرهاي سنگي الهام گرفته و مجسمه‌هاي خود را بر مبناي آنها ساخته‌اند. اينها براي من خبرهاي خيلي خوبي است.

*بخش‌هاي ديگر نگارش تاريخ مجسمه‌سازي در ايران چگونه خواهد بود؟

من حدس مي‌زنم لااقل دو جلد ديگر از اين مجموعه منتشر شود تا ما در جلد چهارم، به علي‌اكبر حجار و مجسمه‌سازاني بپردازيم كه اواخر دوران قاجار زندگي مي‌كردند و مجسمه‌هاي زيادي در نقاط مختلف شهر ساختند. اين جلد از نظر زماني تقريباً تا زمان خود من ادامه مي‌يابد. بعد از آن هم كه تاريخ مجسمه‌سازي مكتوب شده و همه جا درباره آن نوشته‌اند.

0 نظر:

ارسال یک نظر