ادبيات گم‌شده

اردوان تراكمه

۱-ژوزه ساراماگو بي‌شك در عصر زوال و زائل شدن بيش از پيش تفكر، ادبيات و سياست جزء آخرين نويسندگان و چهره‌هايي است كه خطاب‌شان خطابي جهانشمول بود و كماكان به آرمان‌هاي بزرگي چون برابري، آزادي و عدالت پايبند بودند. ساراماگو جزء آخرين نسل از نويسندگاني است كه هنوز به زمانه كلان روايت‌ها ايمان دارد. اين پافشاري لجوجانه ساراماگو بر اين آرمان‌هاي از دست رفته در زمانه تروريسم بين‌المللي، نظم نوين جهاني، جهاني‌سازي، سياست‌زدايي نئوليبرال و نسبي‌گرايي پسامدرن بي‌شك از او نويسنده‌اي تكيني مي‌سازد؛ نويسنده‌اي كه در كنار محمود درويش شاعر مقاومت فلسطيني نوشتارهايي را براي ما به جا گذاشت كه هنوز مي‌توان با ارجاع به آنها از ادبيات اخلال‌برانگيز و راستين و حتي متعهد كه امروزه از مدافتاده تلقي مي‌شوند دفاع كرد. با اينها بود كه مي‌توانستيم هنوز به آن نوع سنت ادبي بازگرديم كه با هر اثرشان همچون صاعقه‌اي در تجربه زيسته‌مان تك‌تك افراد را با شكافي به قبل و بعد از خود تقسيم مي‌كردند. از كافكا، جويس، بكت گرفته تا ماركز، كورتاسار، خوان رولفو و حتي كساني چون داستايوفسكي همه و همه ميراثي غني را براي ما به جا گذاشته‌اند كه در متن مصرف‌‌گرايي لجام‌گسيخته و جامعه‌ انتگره به ميراثي فراموش‌شده تبديل شده‌اند و ساراماگو و آثارش دقيقاً در اينجا است كه در مقابل اين فراموشي قرار مي‌گيرند.

۲-ساراماگو نويسنده‌اي است كه او را مي‌توان در مقابل كسي همچون يوسا قرار داد؛ نويسندگاني كه فعالاني سياسي و اجتماعي نيز هستند، اما اگر نويسنده‌اي همچون يوسا كاملاً همدست گفتار حاكم در زمانه ما قرار مي‌گيرد ساراماگو اخلالي در گفتمان حاكم است. همو كه با شر و شوري مثال‌زدني دموكراسي را سيستمي معيوب و شكست‌خورده تلقي مي‌كند و پوسته‌اي نازك به ديكتاتوري اقتصادي سرمايه همان كسي كه در رمان بينايي (كه به نوعي سياسي‌ترين نوشته او است) درست دست بر روي شكاف‌هاي دموكراسي مي‌گذارد. همان ساراماگويي كه با جهاني‌سازي مخالف است از جنبش «اتك» دفاع مي‌كند و ساركوزي و برلوسكوني را ديكتاتور خطاب مي‌كند.

«مهم‌ترين ابزار قدرت در جهان را سياست در اختيار ندارد، بلكه قدرت اصلي در اختيار اقتصاد است. شرايط مسخره‌اي است. قدرت واقعي در دست نهادهايي است كه دموكراتيك نيستند. به بيان ديگر من به عنوان يك شهروند نمي‌توانم مديريت ميتسوبيشي يا زيمنس يا شركت‌هاي چندمليتي ديگر را تعيين كنم. دولت‌ها ابزار سياسي در دست قدرت اقتصادي هستند.»

سبك نوشتاري ساراماگو حاصل تنش زيباشناختي خاصي است؛ سبكي دوپاره. داستان‌هاي او از سويي همچنان كه خود مي‌گويد ادامه سنت ادبي اروپايي است و كساني همچون گوگول و سروانتس و از طرفي تنه به تنه بهترين آثار رئاليسم جادويي امريكاي لاتين نيز مي‌رود؛ داستان‌هايي سرشار از حكايت، تمثيل، استعاره و همچنين سوررئاليسم خاص ساراماگو. بنابراين اين دوپارگي دروني اثر مي‌شود و همين عاملي مي‌شود كه آثار ساراماگو را ممتاز مي‌كند.

۳-ساراماگوي روزنامه‌نگار، وبلاگ‌نويس، شاعر، نمايشنامه‌نويس و نويسنده رمان‌هايي مثل «تاريخ محاصره ليسبون» يا «بالتازار و بلموندا» (كه مورد ستايش بسيار فدريكو فليني قرار گرفته است). اما شايد جذاب‌تر از همه اينها ساراماگوي رمان «كوري» باشد؛ داستاني كه به خاطرش برنده جايزه نوبل ادبيات شد. كوري تصويرگر يكي از همان ديستوپياهايي است كه نمونه‌اش را در تاريخ ادبيات زياد ديده‌ايم و به خصوص آثار كافكا نويسنده‌اي كه آثارش قرابت‌هاي زيادي با ساراماگو دارد. ديستوپياي ساراماگو در زمره بهترين نمونه‌هاي اين مفهوم در تاريخ ادبيات قرار مي‌گيرد؛ نگرشي بدبينانه كه بيشتر ريشه در خود ساراماگو دارد؛ بدبيني‌اي كه او خود ترجيح مي‌دهد آن را «خوشبيني آگاهانه» نام گذارد. اكنون ديگر ساراماگو از ميان ما رفته است. وظيفه ما امروزه بيش از هر چيز ايجاب مي‌كند كه به واسطه ترجمه و تجديد چاپ‌هاي متعدد آثار او در كشور خودمان به مطالعه و بازخواني‌هاي مكرر آثار او دست زنيم؛ آثاري كه براي زمانه ما حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارند.

«سپاس كسي را كه «نه» مي‌گويد، چرا كه پادشاه زمين بايد آن را بياموزد. پادشاهي زميني به آن دسته تعلق دارد كه اين هوش و ذكاوت را دارند كه «نه» را وقتي كه كاركرد «بله» دارد، گويند». (تاريخ محاصره ليسبون)

0 نظر:

ارسال یک نظر