خفه شواسراييل*


نگاهي به كتاب «هر روز زاده مي‌شوم»
گفت‌وگو با محمود درويش و گزيده اشعارش
اردوان تراكمه
1- فلسطين امروزه بيش از هر چيز يادآور آن استخوان نقاشي «سفيران» هولباين است؛ استخواني كه تمام شكوه و افتخار و آسودگي تابلو را برهم مي‌زند و درست به‌سان سياهچاله‌اي كه همه چيز را به درون خود مي‌كشد، تمام معناي اوليه تابلو را عوض مي‌كند و اين پيام را به ما مي‌دهد كه همه چيز به سوي مرگ و نيستي مي‌رود و اين زماني است كه بتوانيم «كژنگريستني» را در نگاه به دنياي اطراف خود فرابگيريم؛ چيزي يا عنصري آزاردهنده كه به ناگاه به عرصه زندگي روزمره هجوم مي‌آورد و تمام نظم آن را برهم مي‌زند. لغزش زباني فرويد درست آن زماني است كه هر آنچه سعي كرديم فراموش كنيم و به سردابه‌هاي ناخودآگاه خود پرتاب كنيم ناگهان در قالب يك تپق خود را عرضه مي‌كند پس هميشه هيچ‌گاه با واقعيتي يكدست و عاري از حفره و فقدان روبه‌رو نيستيم. امر سركوب‌شده بازمي‌گردد. تمام آن چيزهايي كه سعي در حذف و سركوب‌شان داريم به نحوي بازمي‌گردند و وضعيت جاري امور را برهم مي‌زنند. از اين رو در سپهر سياسي زمانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم فلسطين دقيقاً آن زماني است كه كل عرصه بسامان جهان ما را برهم مي‌زند؛ جايي كه از «چشم غربي» جهان آرام، امن، شاد و كلبي‌مسلكانه ما هميشه مجبور است با فلسطين به‌سان گناه اوليه‌اي كه هميشه سعي در سركوب و فراموشي آن دارد رودررو شود. فلسطين آن نقطه‌اي است كه جعلي بودن جهان يكدست نئوليبرال را آشكار مي‌كند و دست گذاشتن بر فلسطين دست گذاشتن بر امر تروماتيك زمانه ما است. فلسطين بايد فراموش شود، در نقشه‌ها وجود نداشته باشد تا مبادا آرامش جهاني‌اي كه ناشي از حاكميت بازار و سرمايه است برهم‌ خورد. اما دست گذاشتن بر فلسطين دقيقاً برهم زدن اين آرامش دروغين است و يادآوري آن گناه اصلي. به اين خاطر است كه هر نوع سياست رهايي‌بخش ابتدا لازم است بيش از هر چيز مقاومت فلسطين را تاييد كند چون درست در اين لحظه است و روي تروماي امر سياسي دست گذاشته است. با خيره نگاه كردن به فلسطين است كه متوجه مي‌شويم زمانه اردوگاه‌ها و ديواركشي‌ها، داخائوها و... به اتمام نرسيده است. با خيره نگريستن به اينها سويه وقيح تمام مفاهيمي كه هر روز با آنها مواجه هستيم برايمان روشن مي‌شود. دموكراسي پارلماني، ليبراليسم حقوق بشر و... آري فلسطين هميشه همان تجسم «وضعيت استثنايي» آگامبني است. يا همان حيات برهنه به قول محمود درويش: «مي‌خواهند ما در كانتون‌ها زندگي كنيم تا ثابت شود آپارتايد و تبعيض نژادي در يك كشور تمام مي‌شود و در كشوري ديگر آغاز.»
2- «مقاومت در برابر اشغال، تنها يك حق فلسطيني نيست بلكه يك تكليف است. «مقاومت» شكل‌هاي مختلفي دارد. يكي از آنها پايداري و رد پيشنهادات اسرائيلي است كه مي‌خواهد هويت فلسطيني را محو كند و ديگر اينكه به دنبال ابزاري براي مبارزه باشيم تا به منافع اصلي ملي خدمت كند.» اين سطور همه از زبان شاعري بيرون مي‌آيد كه به شاعر مقاومت فلسطين مشهور شده است؛ محمود درويش. كسي كه پرداختن به آن بيش از هر چيز ما را با مساله مهم‌تري روبه‌رو مي‌كند؛ اينكه شعر با مقاومت گره خورده است. شعر عرصه‌اي مي‌شود كه مي‌توان در مقابل اشغالگر مقاومت كرد؛ متن و نه تصوير. براي همين است كه سينماي مبارز فلسطيني هيچ‌گاه نتوانسته است همپاي شعر عمل كند. اين تنش متن و تصوير در تجربه زيسته فلسطيني را به بهترين نحو در فيلم موسيقي ما اثر «ژان لوك گدار» مشاهده مي‌كنيم؛ فيلمي كه محمود درويش در آن حضور كوتاهي داشت.
3- «سياست نمي‌تواند به طور كامل از حاشيه يا متن از زواياي شعر، كنار برود اما مساله اصلي اين است كه چگونه مي‌توانيم از اين سياست سخن بگوييم؟ هر يك از ما دغدغه سياسي دارد و هيچ نويسنده‌اي در هيچ جاي دنيا نمي‌تواند بگويد من از سياست دور هستم. سياست نوعي مبارزه است؛ مبارزه براي ماندن و مبارزه براي زندگي. طبيعي است كه سياست وجود داشته باشد.»
به چند دليل محمود درويش يكي از بهترين كساني است كه پيوند هنر و سياست را به بهترين شكل نمايندگي مي‌كرد. از طرفي او يك شاعر تبعيدي است، يك فلسطيني است و همچنين عضو سازمان آزاديبخش فلسطين و همچنين دوست نزديك ياسر عرفات نيز بوده است. از اين رو درويش به نوعي نماينده و صداي تمام گفتمان‌‌هاي حذف‌شده است. از طرفي او سخنگوي ادبيات در تبعيد است يا ادبيات اقليت؛ ادبياتي كه هميشه با امر سياسي گره خورده است چراكه هميشه صداي تمام حذف‌شدگان تاريخ بوده است. «ادبيات اقليت چيزي را پديد مي‌آورد كه از پيش قابل شناسايي نيست. اين ادبيات تنها اثر ديگر را به سنت عظيم ادبي اضافه نمي‌كند، بلكه اين سنت را برهم مي‌زند و در آن اختلال به وجود مي‌آورد.» (ژيل دلوز، نشر مركز، ص 167)
4- به همين دليل است كه محمود درويش شاعري است كه وجدان معذب ما را نمايندگي مي‌كند. درويش در كل در جايگاهي ايستاده است كه شايد بدون اغراق بتوان او را «رخداد شعر عرب» ناميد. درويش دقيقاً لحظه‌اي است كه كل سنت شعر در زمانه‌ ما تنها در صورت اعلام وفاداري به اوست كه مي‌تواند همچون تجربه‌اي غني و اخلال‌برانگيز در زمانه ما عمل كند. در دوراني كه شعر در افولي همه‌گستر دچار شده است و هر روز بيشتر به خنثي‌بودگي و اختگي نزديك مي‌شود و در دام بازي‌هاي زباني پست‌مدرنيسمي از محتوا تهي مي‌شود، انتخاب محمود درويش انتخاب شعر راستين است؛ شعري كه به راستي شعر مقاومت است و اين شايد به اين خاطر باشد كه درويش يك فلسطيني است. فلسطين امروزه تنها يك جغرافياي مشخص در نقشه نيست، فلسطين بلكه نامي است براي همه دل‌شكستگان تاريخ و درويش شاعر همين دل‌شكستگان است.
5- كتاب «همه روزه زاده‌ مي‌شوم» كه گفت‌وگوي عبده وازن است با محمود درويش به همراه اشعارش همان گونه كه مترجم گفته است در غياب كتاب خاطرات او مدخل خوبي است براي ورود به جهان درويش با تمام ويژگي‌هايش. «وقتي براي آواز مي‌يابد:/ در انتظار آمدن است... نمي‌توانم به انتظارت بنشينم.../ نمي‌توانم داستايوفسكي بخوانم... / نمي‌توانم به آوازهاي ام‌كلثوم و ماريا كالاس و ديگران گوش دهم.../ در انتظار آمدن است... عقربه‌هاي اين ساعت كه بر مچ دستم.../ به چپ مي‌روند... رو به زمانه‌اي كه جايي ندارد.../ در انتظار آمدن است... به انتظارت ننشستم.../ منتظر ازل مانده‌ام...»

*الهام‌گرفته از مقاله اتين باليبارد «خفه شو؛ آلتوسر»

0 نظر:

ارسال یک نظر